قربانت، پسر سعد
به قتل شما تن در داده و از ملك رى نخواهد گذشت .
حضرت فرمود :
لا
يأكل من برّها الّا قليلا از گندم رى
كم خواهد خورد كه نامه عمرش طى خواهد گشت در
فراش سرش را مثل گوسفند خواهند
بريد
بيت
نه دير است، اين زود خواهد شدن
در مردمان تا توانى مزن
استنصار حبيب بن مظاهر از طائفه بنى اسد
همان طورى كه قبلا بيان نموديم از روز سوّم محرّم به بعد لشگر و سپاه
از طرف كوفه بطور لاينقطع جهت كمك به ابن سعد مىرسيد و هرفوجى وقتى وارد مىشدند با
نواختن طبل و دهل آمدن خود را اعلام مىكردند و اطفال و بانوان در حرم از شنيدن اين
صداها متأثر و وحشتزده مىشدند اين حال همچنان ادامه داشت تا شب هفتم كه فرداى آن
عمر بن سعد ناپاك بدستور امير فاسق خود پسر زياد
فرمان داد آب را به روى اردوى امام عليه السّلام ببندند و كار را براصحاب و لشگريان
حضرت سخت نمودند و هرچه از زمان مىگذشت كار برياران امام عليه السّلام سختتر مىگشت
و ساعت به ساعت امام عليه السّلام افسردهخاطرتر گشته و
برپريشانى و پژمردگى آن جناب افزوده مىشد در بين اصحاب حبيب بن مظاهر
اسدى كه حال را بدين منوال ديد در فكر فرورفت و با خود گفت : بنى اسد قبيله
من هستند خوب است بنزد ايشان رفته و آنها را از اوضاع مطّلع سازم بلكه بتوانم آنها
را به كمك پسر پيغمبر بياورم با اين قصد محضر مبارك امام عليه السّلام مشرّف شد به روايت مرحوم
مجلسى در بحار حبيب با دلى شكسته و خاطرى افسرده خدمت امام عليه السّلام آمد عرض كرد : يابن رسول اللّه انّ هيهنا حىّ من بنى اسد در
اين نزديكى قبيله بنى اسد جاى دارند كه همگى از محبّين و دوستداران شما هستند اگر اذن
و