پسر سعد
خبرهاى تو به من رسيد كه در كربلاء چه مىكنى،
به محض رسيدن نامه من به تو از حسين و اتباع او براى امير المؤمنين يزيد بيعت بگير،
اگر امتناع كرد اوّل آب را بروى و اصحابش ببند تا از تشنگى به ستوه آيند و بعد با ايشان
جنگ كن و سر حسين و يارانش را به سوى من فرست .
پسر سعد چون از مضمون نامه مطّلع گرديد بدنش
لرزيد، رنگ از رخسارش پريد .
واقعه روز هفتم محرّم و بستن آب را عمر سعد ملعون براردوى كيوان شكوه
در كتاب قمقام آمده است كه آوردهاند شبث بن ربعى ملعون در اين ايّام
كه ابن زياد لشگر به مدد و نصرت عمر سعد مىفرستاد شبث بن ربعى تمارض كرده و به دار
الامارة نمىرفت تا بلكه بدين ترتيب ابن زياد او را از رفتن به كربلاء معاف دارد، ابن
زياد از كراهت داشتن وى بااطّلاع شد بدو پيغام فرستاد
كه از آنها مباش كه حقتعالى درباره ايشان فرموده : و اذا لقوا الذين آمنوا قالوا آمنا و اذا خلوا الى شياطينهم قالوا انّا
معكم انّما نحن مستهزئون[1]
اگر برطريق اطاعت مستقيم باشى بايد نزد ما آئى، شبث شبانگاه نزد عبيد
اللّه آمد تا رنگ گونه او
را نيك نتواند تميز داد، ابن زياد او را مرحبا گفته نزد
خويش بنشانده گفت : مىبايد به كربلاء روى .
شبث قبول كرد، على الصّباح با هزار سوار روانه شد، از آن پس ابن زياد نامه ديگر به عمر بن سعد نوشت و مضمون آن اين بود :
امّا بعد :
حلّ
بين الحسين و اصحابه و بين الماء فلايذ و قوامنه قطرة كما صنع بالتّقىّ الزّكى عثمان
بن عفّان