فيضع يده فى يده فيرى فى ما بينه و بينه و فى هذا لك رضى و للامّة صلاح .
يعنى بعد از حمد خدا و نعت مصطفى امير زمان بداند كه خداوند كريم و احد
واجب التعظيم مقصود ما برآورد و كار ما را به مراد دل داد آن آتش افروخته كه بسى خانها
به او سوخته مىشد و از حجاز به عراق شعلهور شده بود آن آتش را خداوند خاموشنمود
و آن سخن كه از دو جانب پراكنده و
بسى روانها از او در تشويش آكنده بود خدا پراكندگى را
جمع كرد و آن امر خلافت را كه در ميان امّت در باب اولويّت گفته بود
او را هم خدا اصلاح داد ماحصل آنكه آتش فتنه فرونشست و دست تعدّى كوتاه و آبها از
جو افتاد، فساد به صلاح و تفرّق به جمعيّت مبدّل گشت، حسين
بن على در زمين كربلاء با من عهد و پيمان نمود
كه بعدها به گفته احدى از جاى خود حركت نكند و گفتار احدى را گوش نكند
از آن راهى كه آمده برگردد و يا آنكه به سرحدّى از حدود اسلاميان برود او هم در شمار
يكى از مسلمانان باشد و با كسى كارى نداشته باشد و كسى را به بيعت خود نخواند و يا
آنكه به شام نزد امير المؤمنين يزيد برود و دست خود بدست يزيد بگذارد آنچه را كه امير
شام در حق او مىخواهد معمول دارد، در اين هرسه خواهش صلاح دين و دولت و مصلحت ملك
و رعيت است و رضا الهى نيز در همين است تا امير زمان چه فرمايد .
شعر
مرا نيست اين يا كه خود آن كنم
دهد هرچه فرمان رسد آن كنم
من آگاه كردم كه شد پخته خام
كنون تا چه فرمان رسد و السّلام
پس آن
ناكس نامه را به سوارى داد و به سوى پسر زياد
فرستاد .
مقاله ابو مخنف در مقتل وگزارشوقايع
در كربلاء بوسيله خولى بن يزيد اصبحى ملعون