مقاله صاحب تبر المذاب و ملاقات امام عليه السّلام با عمر بن سعد ملعون
مرحوم سيد عبد الفتّاح در كتاب تبر المذاب مىگويد :
ابن سعد مردى را خدمت امام عليه السّلام فرستاد و پيغام داد كه ميل دارم شما را در دل شب كنار فرات ملاقات كنم امام عليه السّلام
دو تن از اصحاب را با خود برداشته و در وسط شب به محل تعيينشده تشريف بردند همينكه
به كنار نهر فرات رسيدند عمر سعد پيش دويد
و امام عليه السّلام را در بغل كشيد و زمانى دراز سر و سينه حضرت را بوسيد و بوئيد
سپس حضرت را آورد و بربساط نشانيد و خود در مقابل نشست و لحظاتى بعد پرسيد :
احوال سبط رسول چون است،
اميدوارم در گيتى ملول نباشيد .
حضرت فرمودند :
خدا
توفيق دهد .
عمر بن سعد خنديد و عرضه داشت : اگر قابليّت باشد، پس زمانى
از هرطرف سخن در ميان آمد عاقبت ابن سعد عرض كرد : فدايت شوم ما الذى جاء بك چه چيز شما
را به اين ديار آورد؟
امام عليه السّلام فرمودند : مكتوبات اهل اين شهر مرا از وطن و حرم دور كرد، آنقدر عريضه نوشتند كه
ماندن مرا در مكّه حرام كردند، اوّل پسر عمّم
مسلم را به سوى ايشان فرستادم بعد از او خود بيرون آمدم تو ديدى كه كوفيان با مسلم چه كردند .
ابن سعد عرضه داشت قربانت :
اما
عرفت ما فعل بكم چرا به
قول كوفىها اعتماد كرديد، آيا نديديد كه ايشان با پدر و
برادر شما چهها كردند .
حضرت فرمودند :
راست گفتى امّا جواب بشنو :
من
خادعنا فى اللّه انخدعنا له
هركه در راه خدا به ما مكر نموده و از راه فريب وارد شود ما دانسته و
فهميده ولى در راه محبوب آنرا به جان خود مىخريم .
عمر سعد گفت : وقعت الآن كما
ترى فماذا ترى درست مىفرمائى چنانچه الآن