مىدانم كه سخنان تو بسى سختتر و كلمات تو زهرآگينتر است .
ابن عبّاس گفت : چه توانم گفت كه
حسين فرزند سيّد انبياء و خامس اصحاب كساء و از اهل بيت مطهّر است، از اين قصد درگذر
و به مردمان ديگر پرداز حتّى
يحكم اللّه بامره و هو خير الحاكمين و از آن مجلس به در آمدند .
كلام نور الدّين مالكى در فصول المهمّه
مالكى در فصول المهمّه مىگويد :
روزى معاويه آغاز سخن كرد و گفت : مسلمانان به
بيعت يزيد سر در آورده با خشنودى خاطر گردن نهادهاند
و تنى چند امتناع ورزيدهاند كه اگر مساعدت مىكردند اولى
و بهتر بود و من اگر از يزيد كسى را بهتر مىدانستم البتّه او را برمىگزيدم .
خامس آل عباء فرمود :
نه،
اينطور نيست تو ديگران را كه به شرف نسب و حسب و فضيلت علم و دين از او بهتر و برتر
بودند بگذاشتى و او را برامّت رسول بگماشتى .
معاويه گفت : مقصودت از اين
سخن خودت مىباشى .
امام عليه السّلام فرمود :
آرى
و من سخن به گزاف نگويم .
معاويه گفت : در شرافت دختر
رسول و سيّده نساء عالمين كسى را مجال حرف نيست و على را نيز سوابق در اسلام و فضائل
و مناقب بىشمار است و لكن با او محاكمت كردم و غلبه مرا بود و يزيد در علم به قوانين
سلطنت و رسوم سياست از تو برتر است .
امام عليه السّلام فرمود :
دروغ گفتى زيرا يزيد شرابخوار به ملاهى مشغول و مرتكب مناهى است .
معاويه گفت : در حق عموزاده
خود چنين مگوى كه او درباره تو جز نكوئى