يابن رسول اللّه ما به چه حجّت
دست اعتصام از دامن ولاى تو بازداريم و از ملك خدمت و ملازمت تو كه سبب پادشاهى جاويد است روى به كدام مملكت آريم، بلكه ما ملك آنرا دانيم كه سلطانش
توئى و جان را از آن دوست داريم كه جانانش توئى .
خوشا ملكى كه سلطانش تو باشى
خوشا جانى كه جانانش تو باشى
خوشا روئى كه در روى تو باشد
خوشا چشمى كه انسانش تو باشى
به درد دل بسر برديم عمرى
ببوى آنكه درمانش تو باشى
اى ريحان روضه رسالت و اى ياسمن گلشن جلالت
ما را از بوستان وصال خود به خارستان فراق حواله مكن كه اگر همه عالم پرگل و گلزار است
با خارستان عشق جمالت آنها همه در نظر ما خار است .
تا خار غم عشقت آويخته در دامن
كوتهنظرى باشد رفتن به گلستانها
گر در طلبت ما را رنجى برسد غم نيست
چون عشق حرم باشد سهل است بيابانها
يابن رسول اللّه ما به حقيقت تو را شناختهايم و لواى هوادارى تو برسر
ميدان مخالصت افراخته و مركب حقشناسى در مضمار متابعت تو تاختهايم و رسم بىوفائى
و پيمانشكنى كه در مذهب فتوّت و آئين مروّت روا نيست برانداخته،
اگر تو آستين ملال برما افشانى يا دامن صحبت از ما درچينى ما دست از دامن تو بازنداريم
و اگر از در برانى از ديوار درآئيم .
گر تو صد بار دامن افشانى
نگذاريم دامن تو ز دست
بعد از آنكه حق تعالى نعمت تو دريافته باشيم طريقه شكرگذارى و وظيفه
سپاسدارى اقتضاى آن مىكند كه تا زنده باشيم چنين نعمتى
را از دست ندهيم و