زهير به همسر خويش گفت : اى زن از مال
و اسباب من هرچهقدر مىخواهى بردار و همراه برادرت به كوفه برو كه من رفتم نوكرى پسر مرتضى على عليه السّلام را اختيار كردم و تا جان دارم سر از آستانش برنمىدارم .
همسرش كه اين سخنان بشنيد گريست و گفت :
اى مرد بىوفائى مكن كه من خضر راه تو شدم اكنون كه مىروى نوكرى پسر مرتضى على را بنمائى مرا هم ببر كنيزى دختر مرتضى على را نمايم تو غلام
آن در خانه باش و من هم كنيز آن خانواده، پس هردو
باتّفاق كمر خدمتكارى اولاد رسول برميان بسته و طريق هوادارى احفاد بتول اختيار فرموده
و بدين ترتيب سعادت هردو سرا را كسب نمودند .
وين كار دولت است كنون تا كرا رسد .
رسيدن خبر شهادت جناب مسلم بن عقيل سلام اللّه عليه به سمع امام عليه
السّلام در منزل ثعلبيّه
مرحوم شيخ مفيد در ارشاد از عبد اللّه بن سليمان اسدى و منذر بن مشمعلّ
اسدى نقل كرده كه اين دو گفتند : وقتى ما از اعمال
حجّ فارغ شديم به سرعت مراجعت نموديم و غرض ما از تعجيل و شتاب آن بود كه در راه به
جناب امام عليه السّلام ملحق شويم تا آنكه ناظر عاقبت امر آن حضرت باشيم، پس پيوسته طى
طريق مينموديم تا به منزل زرود كه نام موضعى است نزديك ثعلبيّه به آن حضرت رسيديم و چون خواستيم نزديك حضرتش برويم ناگاه ديديم كه از جانب كوفه سوارى پيدا شد و چون سپاه
آن حضرت را ديد راه خود را گردانيد و
از جاده بيك سوى شد و حضرت اندكى مكث فرمود تا او را ملاقات كند چون از او مأيوس شد از آنجا گذشت ما
با هم گفتيم كه خوب است برويم اين مرد را ببينيم و از او خبرى
بپرسيم زيرا او حتما اخبار كوفه را مىداند، پس خود
را به او رسانديم و براو سلام