تو خود شاهد خونريزيهائى كه پس از
قتل عثمان روى داد بوده و اختلاف بين مسلمانان را به چشم ديدهاى
و اين را نيز ميدانى كه از مرگ گريزى نيست،
يزيد فرزند صالح و خلف نيكوكارى براى تو است، چون روزگار
تو سپرى شود و آفتاب عمرت به افول گرايد با
وجود وى از سفك دماء و حدوث فتن هيچ بيمى نمىباشد .
معاويه گفت : براى اين امر
خطير مرد مدبّر و عاقلى لازم است .
مغيره گفت : اداره كوفه با
من و مهم بصره را زياد بن ابيه عهدهدار مىشود و وقتى اهل عراقين ( كوفه و بصره ) مطيع و فرمانبردار شدند در سراسر قلمرو حكومت كس ديگرى به مخالفت برنخيزد .
معاويه به سراى رفت و اين سخن با فاخته [1] در ميان نهاد، فاخته گفت :
مغيره دشمنى خانگى برتو برانگيخته، بهرصورت معاويه مصمّم شد كه اين امر
را عملى سازد لذا به مغيره فرمان داد كه برسر عمل خود رفته و با محرمان اين حديث در
ميان گذارد تا وقت اجراء آن فرابرسد .
مغيره به نزد اصحاب خود رفت، ايشان جوياى حال شدند، وى گفت :
معاويه را برمركبى سركش نشانده و برامّت محمّد وى را تازاندم و دوباره
درى از فتنه به روى ايشان گشودم كه
البتّه بسته نخواهد شد، اين بگفت و آهنگ كوفه نمود و وقتى به آنجا رسيد حكايت را با
شيعيان و دوستان بنى اميّه بازگو كرد و ده نفر از اشراف را برگزيد و سى هزار در هم
داد و با پسر خود موسى و بقولى چهل تن
را با پسرش عروه به شام گسيل داشت،
ايشان به شام وارد و به مجلس معاويه داخل شده و هريك خطبهاى ايراد كرده و گفتند :
[1] فاخته دختر قرظة بن عبد بن عمرو بن نوفل بن عبد مناف است
كه همسر معاويه و نامادرى يزيد است زيرا مادر يزيد ميسون دختر بحدل كلبى است و آن زنى
بدوى و بيابانى بود .