و روايتى است كه هردو را از آب بيرون كرده در آن ساحل قبرى كنده به خاك
كردند و تا امروز زائران زيارت مىكنند .
آنگاه مقاتل غلامان را فرمود تا اوّل دستهاى او را بريدند، آنگاه پاهايش را پس هردو گوشش را قطع كردند و هردو چشمش بركندند
و شكمش را شكافته، اعضاى بريده وى را در آن نهادند و سنگى برآن بسته به آب انداختند،
زمانى برآمد آب به موج درآمد و او را بركنار انداخت تا سه بار، اين صورت واقع شد، گفتند : آب او را قبول نمىكند، چاهى بكندند
و او را در آن چاه افكندند
و پر خاك و سنگ كردند، فرصتى را زمين بلرزيد و او را
برروى افكند و تا سه نوبت اين معنى مشاهده افتاد گفتند : خاك نيز اين
مردود را قبول ندارد، پس بدان
خرماستانها رفتند و هيزم خشكشده آوردند و آتشى برافروخته وى را در آن انداختند تا
بسوخت و خاكسترش را به باد دادند، پس دو
جنازه حاضر كردند و پسر پيرزن و
غلامش را برآن خوابانيده به در شهر بردند و آنجا كه باب بنى خزيمه است با جامه خونين
دفن كردند و هواداران اهل بيت پنهانى ماتم
شاهزادگان داشتند .