responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : از مدينه تا مدينه( مقتل) المؤلف : ذهنی تهرانی، سید محمد جواد    الجزء : 1  صفحة : 184

رفتم كه او را گردن بزنم از سوز دل مى‌گفت : خدايا ميان ما و اين قوم حكم كن كه ما را گول زده و خوارمان كردند .

اى امير مسلم در مناجات بود كه ضربتى بگردنش زدم كارگر نشد .

مسلم گفت : بس نيست؟

گفتم : نه، ضربت ديگر زدم كارش را ساختم و سرش را از بدن جدا كردم .

شهادت هانى بن عروه بدست اراذل و اوباش عبيد اللّه بن زياد ملعون‌

بعد از آنكه جناب مسلم بن عقيل را شهيد كرده و بدن مباركش را از بام دار الاماره به كوچه انداخته و سرش را نزد ابن زياد نابكار آوردند آن ناپاك در صدد كارسازى جناب هانى بن عروه برآمد و كمر قتل او را بست، به روايت مرحوم شيخ مفيد در ارشاد محمّد بن اشعث از جا برخاست و در مقابل ابن زياد تعظيم كرد و گفت :

اى امير مقام و مرتبه هانى و مكانت او بين اشراف و اعيان كوفه معلوم و واضح است، وى مرد بزرگى است و صاحب ايل و قبيله و عشيره زيادى مى‌باشد و همه واقفند كه من او را به حضور تو آورده‌ام و او در پناه من حاضر شد به قصر دار الاماره بيايد لذا تمنّا دارم كه او را به من ببخشى و نگذارى كه قبيله‌اش با من دشمن شوند .

ابن زياد وعده داد كه وى را خواهم بخشيد ولى بعدا رأى او عوض شد و فرمان داد تا هانى را از حبس آوردند، گفت : او را به چهار سوق بازار برده و گردن بزنيد تا او و اهل كوفه بدانند من از ايل و قبيله او هراسى ندارم .

جلّاد آن پيرمرد روشن‌ضمير را از زندان بيرون آورد و بطرف ميدان گوسفندفروشان برد، هانى به فراست دريافت كه او را به كجا مى‌برند و چه قصدى دارند لذا پيوسته فرياد مى‌كرد و از اهل شهر كمك مى‌جست و مى‌گفت : وامذ

اسم الکتاب : از مدينه تا مدينه( مقتل) المؤلف : ذهنی تهرانی، سید محمد جواد    الجزء : 1  صفحة : 184
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست