responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : از مدينه تا مدينه( مقتل) المؤلف : ذهنی تهرانی، سید محمد جواد    الجزء : 1  صفحة : 180

ابن زياد گفت : وصيت كن .

مسلم نگاهى به حضّار و جلساء مجلس كرد چشمش به عمر بن سعد ناپاك افتاد، فرمود : يا عمر انّ بينى و بينك قرابة ولى اليك حاجة ( اى پسر سعد مرا با تو خويشى است و از تو حاجتى دارم، لازم است اجابت كنى و بايد پنهانى بگويم ).

عمر سعد محض خوش‌آمد ابن زياد اعتناء به حرف مسلم نكرد، بلكه امتناع نمود و رو برگردانيد .

ابن زياد بدان شقاوت گفت : اى احمق به تو مى‌گويد و از تو حاجت مى‌خواهد، چرا از برآوردن حاجت پسر عمّت رو برگردانى‌

و به روايتى ابن سعد گفت : امير، مرا با او چه نسبتى و چه آشنائى است؟ !

بهرصورت ابن سعد از جا برخاست در گوشه‌اى از بارگاه ايستاد كه همه حضّار ايشان را مى‌ديدند مسلم سلام اللّه عليه با سر و صورت شكسته و مجروح و تن خسته و خون‌آلود و كامى خشك رو كرد به پسر سعد و فرمود : مرا در اين شهر قرضى است كه از آن روز آمده‌ام تاكنون از نان و طعام كسى استفاده نكرده‌ام، مخارج خود را با قرض گذرانده‌ام، هفتصد در هم مقروضم زره مرا بفروش و دين مرا اداء كن .

و نيز خواهش مى‌كنم بعد از كشته شدن من جسدم را از ابن زياد بطلب و به خاك بسپار و مگذار روى زمين بماند .

مطلب سوّم آنكه كسى را به سوى آقا و مولايم حسين بن على عليهما السّلام روانه كن اگر از مكّه بيرون آمده او را برگرداند تا به كوفه قدم نگذارد زيرا من خيلى مبالغه و تأكيد در آمدن آن حضرت كرده‌ام به ناچار خواهد آمد و به چنگ اشرار گرفتار خواهد شد .

ابن سعد خنده‌كنان گفت : ايّها الامير مى‌دانيد اين مرد چه مى‌گويد و چه خواهش دارد، چنين و چنان مى‌گويد .

اسم الکتاب : از مدينه تا مدينه( مقتل) المؤلف : ذهنی تهرانی، سید محمد جواد    الجزء : 1  صفحة : 180
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست