باقى گذاشته مانند پادشاهان قيصر و كسرى عمل كرده و يكسره شريعت و آئين احمدى و ملّت و كيش محمّدى
را برداشته، ما را خواستند و عجز و لابه كردند، عريضهها نوشته و در آنها شرح درد خود
را نگاشتند، ما آمديم تا مردم را امر كنيم به عدل و احسان و بخوانيم به كتاب خدا و
سنّت رسولش .
ابن زياد ناپاك گفت : اى مسلم تو چنين عرضهاى ندارى كه از مثل توئى اين كار بروز كند پس چرا اى
فاسق نگذاشتى به كتاب خدا عمل كنند و انت بالمدينة تشرب الخمر توئى كه در مدينه شرب
خمر مىكردى، مىخواستى در كوفه امامت كنى .
مسلم سلام اللّه عليه برآشفت و فرمود : اى ظالم من شراب مىخورم !! ؟
تو خود مىدانى كه دروغ مىگوئى و فعل خودت را به ديگران نسبت مىدهى،
كسى كه همچون سگ هار سر به خون مسلمانان فروببرد و متّصل قتل نفس محرّمات كند و به
اهل ايمان اذيّت برساند و متعرض مسلمين شود از چنين كسى چه توقع كه دروغ يا سوء ظن در حق مسلم مسلّمى نبرد .
ابن زياد گفت : اى فاسق خيلى
دلت مىخواست در كوفه سلطنت كنى و برمسند امارت بنشينى امّا خدا نخواست و ترا شايسته
اين رتبه نديد .
مسلم فرمود :
اى
بىدين ما شايسته خلافت نباشيم پس چه كسى
شايسته آن باشد ! ؟
ابن زياد گفت : چنين نيست بلكه امروز شايسته سلطنت و پادشاهى و سزاوار خلافت امير المؤمنين يزيد است و برشما اطاعت او واجب مىباشد .
مسلم فرمود :
صبر
مىكنم حتى يحكم الله بيننا و بينكم و هو خير الحاكمين .
اين زياد گفت : خدا بكشد مرا
اگر تو را نكشم به بدترين كشتنى كه تا بحال در اسلام كسى را چنين نكشته
باشند .
مسلم فرمود :
البته
تو اولى هستى براينكه در اسلام بدعتى بگذارى تا بحال