ابن زياد گفت : يكى از دو كار
را اختيار كن : يا آنكه نويسنده
كاغذ را نشان ده تا از شرّ من نجات يابى و يا آنكه كشته شدن به بدترين وضع را قبول
نما .
عبد اللّه گفت : لا و الله من
از آن عجوزه كمتر نيستم كه اين نامه را به من داده، كشته شدن خوشتر است ابن زياد از
روى غضب فرياد زد و جلّاد را طلبيد و امر به قتل آن غريب مظلوم نمود .
جلّاد سنگدل آمد محاسن آن مظلوم را گرفت و
كشيد برروى نطع [1] نشانيد آن غريب از روى حسرت رو به مكّه نمود و گفت : يابن رسول اللّه گر مىدانستم ديگر جمال دلآراى تو را نمىبينم هرآينه در وقت آمدن به كوفه
توشه بيشترى از جمالت برمىداشتم .
بهرصورت جلّاد سر آن مظلوم را همچون سر گوسفند بريد
و اين واقعه در روز ششم ذى الحجة يعنى دو روز قبل از شهادت جناب مسلم بن عقيل سلام
اللّه عليه واقع شد .
گرفتارشدن
هانى بن عروه بدست عبيد اللّه بن زياد
پس از
آنكه ابن زياد بجهت دستگيرى و كشتن حضرت مسلم بن عقيل سلام اللّه عليه از بصره به كوفه
آمد چند روزى از آن جناب تفحّص كرد تا آنكه به تمهيد معقل
غلام فهميد حضرت مسلم در خانه هانى بن عروه است و پيوسته معقل
به مجلس جناب مسلم حاضر مىشد و وقايع و گزارشات را
براى ابن زياد خبر مىداد از طرفى هانى خود را به بيمارى زده بود و به بارگاه ابن زياد
نمىرفت آن ناپاك عمرو بن حجّاج زبيدى و محمّد بن اشعث و اسماء بن خارجه را به طلب
هانى فرستاد گفت رفته و او را بياوريد تا معلوم كند براى چه به مجلس ما نمىآيد .
به روايت مرحوم شيخ مفيد در ارشاد وقت عصر بود كه حضرات به طلب
[1] فرش چرمى كه
سابقا افراد محكوم به اعدام را روى آن مىنشانده و سرشان را مىبريدند .