اسم الکتاب : تاريخ سياسى صدر اسلام المؤلف : سليم بن قيس الهلالي الجزء : 1 صفحة : 84
كعب مرا حديث كرد. ابو طفيل گفت: آنچه را از آنان شنيده بودم در كوفه
بر على بن ابى طالب عرضه داشتم. حضرتش به من فرمود: «اين دانش خاصى است كه
ندانستنش بر امّت روا است و توانند كه دانش آن را به خداى واگذارند» سپس همه آنچه
را كه آنان برايم گفته بودند، تصديق كرد و در آن رابطه برايم آيات بسيارى از قرآن
خواند و تفسير فرمود تا آنجا كه خودم را در ايمان و اعتقاد به رجعت در مرز يقين
يافتم. از جمله چيزهايى كه از حضرتش پرسيدم اين بود كه گفتم: اى امير مؤمنان! مرا
از حوض رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم با خبر كن كه در دنيا است يا در
آخرت؟
فرمود: «در دنيا.»
گفتم: چه كسى از آن پاسدارى مىكند؟ فرمود: «من با اين دستم؛ دوستانم را
به سوى آن رهنمون شوم و دشمنانم را از آن بازگردانم». گفتم: اى امير مؤمنان! اين
فرموده خداوند كه: «و هر گاه واجب گردد عذاب بر ايشان، بيرون آوريم برايشان جنبندهاى را
از زمين كه با ايشان سخن گويد، ...»[1] دابّه چيست؟
فرمود: «اى ابو طفيل! از اين درگذر». گفتم: اى امير مؤمنان! فدايت گردم مرا
از آن با خبر كن. فرمود: «آن جنبندهاى است كه غذا خورد و در بازارها راه رود و با زنان ازدواج
كند!» گفتم: اى امير مؤمنان! او كيست؟ فرمود: «محور زمين كه زمين بر آن
آرامش يابد». گفتم: اى امير مؤمنان! او كيست؟ فرمود: «صدّيق اين امت و فاروق و رئيس
و ذو قرن آن!» گفتم: اى امير مؤمنان! او كيست؟ فرمود: «كسى كه خداوند در بارهاش
فرموده: «و او را در پى آيد شاهدى از خودش»[2] و كسى كه «نزد او علم الكتاب است»[3]، «و كسى كه به راستى و درستى آيد»[4] و كسى كه پيامبر را تصديق كرده من بودم در حالى كه همه مردم جز من و
او كافر بودند.
گفتم: اى امير مؤمنان! او كيست، برايم نام ببر! فرمود: «برايت نام بردهام!»