responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : الغارات المؤلف : تلخیص و ترجمه عبدالمحمد آیتی    الجزء : 1  صفحة : 227

خاست و گفت: يا امير المؤمنين، من نيز آماده پيكارم. على (ع) گفت: خدا تو را بركت عطا كند تو نيز بسيج نبرد كن و از منبر به زير آمد.

على (ع) جارية بن قدامه را پيش خواند و فرمود كه رهسپار بصره شود و با دو هزار تن بيرون آيد خثعمى نيز دو هزار تن از كوفه بسيج كرد. على (ع) آن دو را گفت: در طلب بسر بن ابى ارطاة بيرون رويد. در هر جا كه به او رسيديد پيكار را آغاز كنيد و چون عزم پيكار كرديد جارية ابن قدامه فرمانده باشد. اين دو در طلب بسر بيرون آمدند. وهب بن مسعود از كوفه بيرون شد و جاريه به بصره رفت و از بصره رهسپار نبرد شد. در سرزمين حجاز به هم رسيدند و به طلب بسر در حركت آمدند.

عبد الرحمن بن عبيد گويد: چون به على (ع) خبر رسيد كه بسر به سرزمين حجاز داخل شده و پسران عبيد اللّه بن عباس را و عبد اللّه بن عبد المدان و مالك بن عبد اللّه را كشته است، مرا با نامه‌اى در پى جارية بن قدامه فرستاد و هنوز خبر چيره شدن بسر بر صنعاء و بيرون آمدن عبيد اللّه و ابن نمران را نشنيده بود. من نامه را بر گرفتم و به جاريه پيوستم. جاريه نامه را گشود و چنين خواند:

«اما بعد، تو را به همان راهى كه در پيش گرفته‌اى فرستاده‌ام. تو را به ترس از خدا وصيت مى‌كنم و ترس از پروردگارمان كه مجموعه همه خيرات است و سر هر كارى. پيش از اين همه چيز را عينا براى تو نگفتم و اكنون آنها را شرح مى‌دهم باشد كه دريابى‌اش. به بركت و يارى خداوند به پيش برو تا به دشمن برسى. مباد كسى از بندگان خدا را تحقير كنى يا شتر و خر كسى را به زور بستانى اگر چه پياده و برهنه پاى باشى و چون بر سر آبى رسى خود را بر صاحبان آن آب ترجيح منه و تا خشنود نباشند از آبشان منوش و مرد و زن مسلمانى را دشنام مده و بر معاهد يا غير معاهد ستم روا مدار و نماز خود به وقت بگزار و خدا را در شب و روز ياد كن. پيادگان خود را سوار كن و از هر چه داريد به ديگران كه ندارند سهمى دهيد. و در رفتن شتاب كن تا با دشمنت رو به روى شوى. آنان را از بلاد يمن بران و خوار و زبون بازگردان- ان شاء اللّه- و السلام عليك و رحمة اللّه و بركاته.»

داستان وائل بن حجر حضرمى‌

كلبى گويد: وائل بن حجر به بسر بن ابى ارطاة نوشت كه نيمى از مردم حضرموت شيعيان على هستند. بشتاب. در آنجا كسى كه راه بر تو گيرد، نيابى. بسر رهسپار حضرموت شد.

چون نزديك شد وائل بن حجر با ساز و برگ بسيار برسيد و از او پرسيد مى‌خواهى با مردم حضرموت چه كنى؟ گفت: مى‌خواهم از هر چهار يكى را بكشم. وائل گفت: اگر تو را چنين قصدى است نخست عبد اللّه بن ثوابه را بكش كه او به تنهايى ربع همه مردم است. بسر به حضرموت در آمد و عبد اللّه بن ثوابه را بديد و از جايگاهى كه داشت فرو كشيد و با آنكه‌

اسم الکتاب : الغارات المؤلف : تلخیص و ترجمه عبدالمحمد آیتی    الجزء : 1  صفحة : 227
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست