و شرف زيارت امام در عيد اضحى دريافتن، نذورات و صدقات بمستحقان
رسانيدن[1]
و از آنسوى: به سراى خليفه هفتصد زن و هزار و سيصد خادم بود ... و ديگران را
متفرق كردند و ... (كيفيت واقعه بغداد ص 165- شيعه در حديث ديگران) مجموعه متون
تحقيقات شيعى
آيا چنين كسى را خليفه رسول صلّى اللّه عليه و اله و سلّم بايد دانست
و بر زوال چنين دربارى بايد نوحهسرائى كرد و بر شخصيت علمى و عقلى و جهانى خواجه
نصير بايد تاخت ... (م)
اين قصه 1300 خادم و 700 زن- ذيل جهانگشاى جوينى از نسخه خواجه نصير
بنقل (هزار سال نثر پارسى ج/ 3/ 876) نيز آمده است.
زنبارگى و عشرتطلبى مهدى عباسى و خنياگران وى و تجملخواهى و
راحتطلبى وى كه در مكّه برايش از سردسير با وسايل آنروز برف مىآوردند و عصر
خيالانگيز هزار و يكشب بغداد در زمان هارون و لذّتطلبىهاى بىپايان هادى كه
بوزينه زن خليفه از اسب مجاهدان عزيزتر بود و بغداد و عباسيان همچون تيسفون
ساسانيان شده[2] آواز ابراهيم موصلى و مسخرگى دلقكان مسخرهكنندگان ارث رسيده
بفرزندان وى امين و مأمون كه خود را در آغوش عشرت و لذت افكندند و امين به شاهد
بازى متهّم گشت به درگاه وى غلام بچگان زيباروى بيش از كنيزكان جلوه و بازار
داشتند اين امين بسيارى نيز صرف تفريحات خويش كرد جانوران را از درنده و پرنده گرد
آورد و ساعتها وقت خود را ببازى و تماشاى آنها مىگذراند از وزيران دورى
[2]در سال 647- م اردشير بعد از دو ماه محاصره (مسلمانان)
مسخّر شد ساكنين آنكه از گرسنگى جز رمقى نداشتند خود را به «تيسفون» انداختند كه در جانب چپ دجله بود،
يزدگرد با دربار و حرمسراى خود از پايتخت گريخت در حاليكه هزار نفر طبّاخ، و هزار
تن رامشگر و هزار تن يوزبان. هزار تن باز، بان، و جماعتى كثير از ساير خدمه همراه
او بودند، و شاهنشاه اين گروه را هنوز كم مىدانست (ايران در زمان ساسانيان چاپ
دوم ص 528) همين كتاب صفحات 496 و 485 و 469 را از نظر بگذارانيد