كنا عدما و لم يكن من خلل
و الا مس بحاله اذا مامتنا ...
يا طول فنائها و تبقى الدنيا
لا الرسم بقى لنا و لا اسم المعنى
***
ما للمثال الذى ما زال مشهتّرا
للمنطقيين فى الشرطى تسديد
أما رأوا وجه من اهوى و طرّته
الشمس طالعة، و الليل موجود[1]
راه در دوست آشكار را مسپار
نامحرم پا بود، در اين ره رفتار
يا پاى چنان نه كه نماند اثرى
يا نقش قدم با قدم خود بردار
نشان از بىنشانها ص 440
اختيارات
صاحب روضات گويد در اول قصيده لاميه خواجه در (اختيارات) بروج دوازدهگانه اين شعر است:
هر مهمى كآيد بتأييد خداى لم يزل
جرم مه در خانه مريخ يعنى در حمل
نيك باشد هم سفر هم ديدن روى دبير
جامه پوشيدن حرير و صيد افكندن بتير.
اختيار هرچه خواهى، هفت چيز آور بجاى
تا تو و كار تو نيكو باشدت تن بىمحن
حال مه مسعود بايد، جان بيت و صاحبش
حال طالع صاحبش صاحب غرض بيت الغرض
[1]روضات «م»