6- صدر الدين
ابراهيم، بن شيخ سعد الدين حمويه جوينى (644- 722 ه) در كتاب فرائد السمطين كه در
سال 716 ه از تأليف آن فارغ شده سه حديث در اين كتاب از خواجه روايت كرده، كه دو
حديث را خواجه از همين نور الدين على بن محمد كه او را دائى خويش خوانده روايت
كرده است.
از مواردى كه از او ياد شده، پيداست كه وى در عداد علمآء و محدثين
بوده و از برهان الدين ابو المظفر. ناصر بن ابى المكارم مطرّزى خوارزمى مجاز گشته.
و خواجه طوسى در نزد او تلمذ كرده و از او اجازه روايت داشته است.
و ديگر شيخ معين الدين سالم بن بدران مصرى است كه قبلا نام برده شد.
و ما، براى نمونه، بدين چند شماره بسنده كرديم كه كتاب فضل خواجه را
بدين يكى دو صفحه نميتوان احصآء نمود. و العذر عند كرام الناس مقبول.[1]
آراء خواجه:
لقب (محقق) و (استاد بشر) براى خواجه به گزاف نيست كه اغلب مردم بدون
حساب درباره افراد مشهور روا ميدارند ... بلكه اينگونه القاب در نتيجه مقام علمى
و قدرت فكرى، و رسيدن او بآخرين حد ممكن در «فلسفه» بوده است. آراء خواجه از رسوبات و تهنشين افكار
يونانى و فلاسفه ديگر نبوده و فكر آزاد خواجه در علوم و فلسفه، باو شخصيت مخصوصى
داده است: كه اثرش در قرنهاى بعد از او باقى مانده، و مورد استفاده قرار گرفته
است.
لذا ميبينيم كه كتابهاى رياضى، و فلكى و فلسفى، او را فلاسفه متأخر
در قلب خود جاى داده، و شرح و حواشى بر آنها نوشتهاند.
و متفكران قرون بعد از او، آنها را مورد بررسى دقيق قرار دادهاند و
اين است سرّ
[1]در اين فصل با استفاده و تلخيص از كتاب (احوال و آثار نصير
الدين از مرتضى مدرسى) استفاده شد.