كرده بود، اشباه ياقوت را بجاى ياقوت براى مهدى بهزاران هزار دينار
خريدارى مىكرد، تا آنكه عون العبادى كه از جواهرشناسان آن عهد بود بر تمويه وى
آگاه گرديد، و خليفه را از آن حال خبر داد و گفت: آنچه ايوب براى خليفه خريده است
شبه ياقوتست نه ياقوت، و فرق ياقوت با اشباه آن بآنست كه اشباه ياقوت تاب آتش
ندارند و در آتش بسوزند، بخلاف ياقوت سرخ خالص كه هرچه در آتش بدارند نسوزد، و بر
حسن و خوشرنگى و نفاستش بيفزايد. مهدى سنگهاى قيمتى كه مىپنداشت ياقوتست همه را
بآتش آزمود، آنچه كركند و جربز و افلج بود پاك بسوخت و ياقوت بحال خود باقى ماند.
صباح بن عمران بن اسماعيل.
وى از نبيرهاى اشعث قيس كندى و جد يعقوب كندى فيلسوف معروف عرب، و
از جواهرشناسان عهد هارون الرشيد خليفه عباسى است
گويند وقتى هارون او را به سرانديب براى خريد جواهر فرستاد. چون به
سرانديب رسيد ملك آنجا او را بگرمى پذيرفت، و اكرام و اعزاز بسيارش نمود و خزانه
جواهر و نفايس خويش را باو بنمود، و او آنها را با دقت تمام وارسى مىكرد و از
نفاست و درشتى بعضى از آنها شگفتى مىنمود، و با نظر اعجاب بدانها مىنگريست. در آن
حال ميان آن جواهرات ياقوت سرخى را مشاهده كرد كه تا آنوقت نظير آنرا در خزانه
خليفه و ديگر ملوك نديده بود.
از ديدن آن ياقوت سخت متعجب گشت و زمانى دراز در آن خيره بماند و
با شگفتى در آن نگريست. ملك كه او را در چنان شگفتى بديد پرسيد هيچ ياقوتى نظير
اين ديدهاى. گفت سوگند بخداى كه مانند آن تاكنون نديدهام. ملك باز سؤال كرد كه
مىتوانى اين ياقوت را بها كنى و تقويم نمايى. صباح پاسخ داد بلى آنرا بها توانم
كرد. و چون تا آنوقت هيچ جواهر-