قوت توليدمثل در نوع و عمل او باعانت غاذيه و قوتى ديگر كه آنرا
مصوره خوانند بكمال رسد.
و اما نفس حيوانى را دو قوت است: يكى قوت ادراك آلى ديگرى قوت تحريك
ارادى.
اما ادراك آلى دو صنف بود: يكى آنچه آلات آن مشاعر ظاهر بود و آن پنج
بود باصره، سامعه، شامه، ذائقه، لامسه و ديگرى آنچه آلات آن حواس باطن بود و آن هم
پنج بود حس مشترك و خيال و وهم و حافظه و متصرفه و اما قوت تحريك ارادى دو قسم
شود: يكى آنكه منبعث باشد بسوى جذب نفعى و آنرا قوت شهوى خوانند ديگرى آنكه منبعث
باشد بسوى دفع ضررى و آنرا قوت غضبى نامند.
اما نفس انسانى را از ميان نفوس حيوانات اختصاص بيك قوت است كه آنرا
قوت نطق خوانند و آن قوت را ادراك بىآلت تميز ميان مدركات باشد پس چون توجه او
بمعرفت حقايق موجودات و احاطه باصناف معقولات بود آن قوت را بدين اعتبار عقل نظرى
خوانند و چون توجه او بتصرف در موضوعات و تميز ميان مصالح و مفاسد افعال و استنباط
صناعات از جهت تعظيم و تنظيم امور معاش باشد آن قوت را ازين روى عقل عملى خوانند و
از جهت انقسام اين قوت بدين دو شعبه است كه علم حكمت را بدو قسم كردهاند يكى نظرى
ديگرى عملى چنانكه در صدر رساله شرح آن تقديم يافت و تفصيل آثار اين قوى دلالت بر
وجود هريك و تميز او از نظايرش و بحث از آنكه مبدء اين قوى در اشخاص حيوانى و
انسانى يك نفس مجرّد است يا نفوس و قواى مختلفه تعلق بعلم طبيعى دارد و غرض از
ايراد اينقدر در اينموضع آنستكه تا ميان قوتهائى كه آثار آن بحسب اراده و رؤيت
صادر ميشود و تكميل آن باكتساب صورت بندد و ميان آنچه تأثير از جهت