اسم الکتاب : جامع المقدمات( جامعه مدرسين) المؤلف : جمعى از علما الجزء : 1 صفحة : 284
ماضى موضوع از براى مفرد مؤنّث است. در اصل، تزيّنت بود، تاء را قلب
كرديم به زاء، و زاء را بر زاء ادغام نموديم بعد از سكون زاى اوّل، ابتدا به سكون
شد و ابتدا به ساكن محال است، پس محتاج شديم به همزه، پس همزه مكسور در اولش
درآورديم، لكن به سبب وصل حرف عطف، همزه به درج افتاد و ازّيّنت شد[1].
تخ:
صيغه امر حاضر است از
تتوخوى، واو حرف عله متحرّك ماقبل مفتوح، قلب كرديم به الف، تتأخوى شد. التقاى
ساكنين شد ميانه الف و خاء، الف به التقاى ساكنين افتاد، تتخوى شد، واو حرف عله
متحرّك ماقبل او حرف صحيح ساكن حركت واو را به ماقبلش داديم كه خاء باشد، التقاى
ساكنين شد ميانه واو و الف، واو را به جهت التقاى ساكنين انداختيم، تتخى شد، بعد
از آن از او امر بنا كرديم تاء را حذف كرديم و آخرش را به صورت جزم درآورديم، به
جاى حركت حرف از آخرش افتاد، تخ شد[2].
علونّ:
صيغه جمع مذكّر حاضر است
موكّد به نون تأكيد ثقيله، در اصل تتعلووون بود از باب تفعلل بر وزن تتدحرجون،
قاعده است وقتى كه در اول فعل مضارع دو تاء جمع شد جايز است يكيش را حذف كنند پس
يك تاء را انداختيم تعلووون شد. واو دوم متحرك ماقبلش مفتوح قلب كرديم به الف
تعلواون شد. التقاى ساكنين شد ميانه الف و واو و الف