اين مكاشفه كه نسبتا طولانى است و ما بخشى از آن را از رساله خود
استخراج كرده و در اينجا آورديم تنها بهخاطر اين است كه اهميت مساله علوم تصورى و
تصديقى و رابطه آن را از يكسو با درك ذات به ذات و از سوى ديگر با معلومات عينى و
خارجى يادآور شويم.
از اين هم كه بگذريم باز به اهميت بيشتر مساله علم از نقطهنظر
روششناسى تحقيقاتى و سيستم انديشه اسلامى برخورد مىكنيم كه بنياد بلندپايه
متدلوژى فلسفه و علوم اسلامى را در ميان گوناگونيهاى سيستمهاى فكرى و فلسفى معاصر
از هر جهت ممتاز و بديع جلوه مىدهد.
سرلوحه اين متدلوژى تحقيقاتى همين دو بخشى علم به تصور و تصديق است
كه در بسدايت هر دانش اسلامى بايد اين دوگونگى به صورت اصل موضوعى يا يك روش
تعليماتى پذيرفته شده مسلم فرض شود تا يك پژوهنده بتواند كار پژوهشگرى خود را آغاز
كند و به ترتيب معينى به انجام برساند. براساس اين دوگونگى متديك پاسخها و
پرسشهاى منطقى را از پاسخ پرسش نخستين گرفته تا پاسخ پرسش از هستى شىء و سپس
پاسخ پرسش از گوهر شىء و پاسخ و پرسش از چگونگى و چنان و چنينى و چرائى و چهسانى
همه به صورت يك اشتباك زيبا و يك در ميانى انيق نظم و ترتيب يافته تا دانشپژوهان
هرچه بيشتر به آهنگ نظام هستى، آشنا گردند و تحركات فكرى خود را بر ابعاد تعليمى
اين موسيقى منطقى تنظيم نمايند.
در فلسفه تجربى معاصر نيز گفتگو درباره اين مسأله كه تصديق و باور
كردن) feileb (چه نقش اساسى در
آناتومى) ymotana (علم ايفا مىكند
از مسائلى است كه پايه اصلى اپيستمولوژى) ygolometsipe
(جديد را تشكيل مىدهد. يكى از فلاسفه معاصر[3]در اين زمينه اينچنين اظهار نظر مىكند: «بىشكيك پديده تصديقى مطابق با واقع هرگز معادل با مطلق علم نيست. زيرا
اگر كسىp را بداند، اين بدان معنا
نيست كه آن شخص بايد تصديق كند كهp
يك واقعيت عينى است.» فيلسوف مزبور
مدعى است كه افلاطون هم در رساله تيتوس[4]اين معادله ميان علم و تصديق را منفى اعلام داشته و گفته است
دليل بر كذب اين معادله اين است كه ممكن است يك قاضى دادگسترى به ارتكاب جرم متهم
علم داشته باشد، اما دلائل كافى ندارد تا بتواند به جرم متهم داورى و تصديق نمايد.
بارى، اينها همه پيرامون اهميت تصور و تصديق است كه ما اكنون اين
موضوع را با اين اهميت از زبان يكى از معروفترين حكماى اسلامى صدر الدين شيرازى
مىشنويم.
علىرغم اينكه روش تحقيقاتى و اجتهادى اين نگارنده در مساله علم بر
اين استوار بوده
[2]نقل از رساله «اوبود و من بودم» و «اوگفت و من گفتم»، گفتگوى سهروردى و ارسطو در مكاشفه ترجمه و تفسير
نگارنده از كتاب «التلويحات» سهروردى.