در معرفت نفس چند أمر از
اصول و امهات است، از آن جمله:
الف- مغايرت نفس با مزاج
است كه نفس مزاج نيست تا به فساد مزاج فوت گردد و تباه شود، بلكه نفس است كه حافظ
مزاج است. و بر اين امر ادلهاى چند اقامه شده است.
ب- و ديگر مغايرت نفس با
بدن است، و بر اين امر نيز ادلهاى چند اقامه شده است. اين ادله نظر به تجرد نفس
ناطقه ندارند بلكه همين اندازه مغايرت نفس را با بدن اثبات مىكنند يعنى علاوه بر
اين كه نفس مزاج نيست، گوهرى قائم به خود و مغاير با بدن محسوس است.
ج- و ديگر تجرد نفس ناطقه
است به تجرد برزخى كه در مقام خيال نفس و مثال متصل است و بر اين تجرد چندين دليل
اقامه شده است.
د- و ديگر تجرد نفس ناطقه
است در مقام تجرد عقلانى و بر اين امر ادله بسيار اقامه شده است و هر يك از ادله
تجرد، منتج اين نتيجهاند يعنى همه در اين نتيجه شريكاند كه چون نفس عارى از ماده
و احكام ماده است گوهرى بسيط غير محسوس از عالم وراى طبيعت است و از فساد و
اضمحلال كه لازمه مركبات طبيعى است، مبرى است. و چون فساد نمىپذيرد هيچ گاه زوال
و فنا نمىيابد و براى هميشه باقى است.
ه- و ديگر فوق تجرد بودن
نفس است كه علاوه بر مجرد و عارى بودن از ماده و احكام آن مجرد از ماهيت نيز هست
كه او را حديقف نيست و بر اين امر نيز ادله عقلى و نقلى اقامه شده است.