و بالجمله، مشخّص بايد
محفوظ بماند، كو تميّز باشد كه در دنيا رويش سفيد بوده، در آخرت رويش سياه شود، يا
به عكس كه از «جرد مرد» شود، و دانستى كه مشخّص- كه نفس است- باقى است و معدوم
نشده، بلكه صورت هم معدوم نشده، تا موصوف به عود شود، مگر با وصف دنيويّت و از
حيثيّت هيولويت، بلكه بر هيچ صورتى، انعدام مطلق جايز نيست، چه رفع طبيعت، به رفع
جميع افراد آن است، چنانكه تحقّق طبيعت، به تحقّق فردى از آن است.
و هر صورتى كه از مادّه
عناصر مرتفع مىشود، در مثال اصغر و اكبر و نفوس فلكيّه و علم اللّه- تعالى- كه در
علم او هيچ تغير نيست، موجود است، بلكه در حدّ خود نيز. پس، مراتب شخصى از صورت،
به جاى افراد طبيعت است.
شبهه دوم شبهه آكل و مأكول است كه شبهه [اى] عويصه است، براى بعضى، اين است
كه: هرگاه انسانى، غذاى انسانى باشد، پس اجزاى مأكوله عود مىكند در بدن «آكل»، يا
در بدن «مأكول»، و هر كدام باشد، يكى از آن دو عود نكند بالتّمام، و نيز اگر كافر،
مؤمنى را بخورد، تعذيب «مؤمن» مطيع، يا تنعيم «كافر» لازم آيد.
[از اين شبهه] جواب در
كتب كلاميّه دادهاند، به اين كه: اجزائى كه عود مىكند، اعضاى اصليّه است كه از
«منى» ابوين متخلّق مىشود، و آنها جزء بدن ديگرى نمىشود. خداوند محافظت مىكند
آنها را كه غذاى ديگرى نشود.
و مخفى نماند ركاكت اين
جواب، بلكه جواب تحقيقى آن است كه: صورت- كه شيئيّت شىء به آن است- جزء بدنى و
غذاى بدنى نمىشود، بلكه شرط تغذيه نيست كه مانع است مادّه را، از قبول صورت ديگر.
مثلا مادّه آب كه [اگر] خواهد صورت هوا را بگيرد، صورت نوعيّه آب مانع است، بايد
«خلع» شود، تا «لبس» صورت هوا كند، و در تغذيه نيز مادّه نان، بايد صورت نوعيّه
نان و صورت عرضيّهاش از استداره يا، استطاله از آن خلع شود، تا صورت كيموس بپوشد،
و شكلها در غذاها، صحابت اتفاقيّه دارند، و صورت «منقلب منه» و صورت «منقلب