[3] [ترجمه: اگر تو در برابر من، همچون نقطه «با» كه در زير آن قرار
گرفته باشد، بالا بيايى، تا آنجا كه به هيچ راهى به آن نمىتوانستى برسى، پس عاشق
من مشو، مادامىكه در من، نيست و نشدهاى و فانى نگشتهاى، مادام كه صورت من، در
تو جلوهگر نباشد.]
گويا، پيش ازين نگاشتيم و
معروض صاحبان بصيرت داشتيم كه: علم حضورى هر نفسى به خود، علم حضورى به حضرت مقوّم
وجود است، ولى به قدر حضور عالم، و «علم» به «علم» نيست، مگر براى اهل حضور:
بيت
چندين هزار ذرّه، سراسيمه مىدوند
در آفتاب و غافل از اين، كآفتاب چيست؟
از اساطين حكمت نقل كرديم
كه فرمودهاند: «ذوات الاسباب لا تعرف الّا باسبابها»[4]، چگونه متقوّم را بدون مقوّمش، خاصّه مقوّم وجودش، ادراك عقل يا
خيالى يا شهودى توان كرد؟ فرمود: «يا موسى أنا بدّك اللازم»، پس مراد از اتّحاد
«نفس» با «عقل فعّال» در استكمال، و[5] توجّه به غايات، و در تعقّلات، حالت روحانيّهاى است و فناى در آن
است، به حسب اتّصالات و مراودات، به محضر آن كامل مكمّل داخلى.
ببين، يعقوب عليه السّلام
را، اتّحادى بود به مدرك بالذّات از يوسف عليه السّلام بنابر قاعده اتّحاد مدرك با
مدرك بالذّات، و زليخا را نيز، و نسوه [ديگر] را نيز كه دست از ترنج نشناختند،
مصرع: ببين تفاوت ره، از كجاست تا به كجا؟ به حسب «معنى و صورت» و «قلّت و كثرت»
مدّت توجّه، چه يعقوب عليه السّلام معنى او را مىديد و محبّت به او
[1] - رعد/ 18.
[2] - «ديوان ابن الفارض»/72. در ديوان «و ان كنت بى» آمده است.
[3] - «ديوان ابنالفارض»/ 73. ما بين اين دو بيت، پنج بيت فاصله وجود دارد.
[4] - «قواعد كلىفلسفى»، ج 1/ 252.
[5] - «واو» زايد به نظرمىرسد.
اسم الکتاب : أسرار الحكم المؤلف : محقق سبزوارى الجزء : 1 صفحة : 399