اسم الکتاب : أسرار الحكم المؤلف : محقق سبزوارى الجزء : 1 صفحة : 211
و اليق و اولى در بيان
تردّد و امثالش، آن است كه بگوئيم: خداوند- جلّ شأنه- را بندگان، تردّد ملك الموت
و اعوانش را، تردّد خود شمرده، چنانكه توفّى ملك الموت ارواح را، توفّى خود فرموده
كه: «اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِها»[1]، با آنكه [در] جائى فرموده: «قُلْ يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ»[2] و جائى فرموده:
«تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا»[3]،
تا مىرسد به تردّد خود روندگان كه هر چند بنده مقرّب، شدّت ميل و رغبت عقلى را
داشته باشد به عالم قدس و تجرّد، ولى مسائت طبيعى و كراهت وهمى و خيالى گاه بگيرد
او را. سيّما كه انسان، مأخوذ از «انس» است و سالها در عالم صورت بوده و انسى
گرفته.
پس، تردّد او، تردّد حق
است كه وجودش متقوّم است به او، چنانكه علم حضورىاش به خودش علم حق و عشق به خود
از جهت مقدّسه و از آن جهت كه پر است از ذكر او و فكر او عشق حق است و از خود چيزى
ندارد. و از اينجاست كه اسف موسى عليه السّلام را، اسف خود شمرده: «فَلَمَّا آسَفُونا انْتَقَمْنا مِنْهُمْ».[4] و بيمارى مسكين را همچنين كه فرموده:
«مرضت فلم تعدنى يا موسى»[5]، و قس عليه الباقى.
فصل در حيات حق است:
بدان كه حيات در حيوانات
عنصريّه، صفتى است تابع مزاج و اين، بر حقّ روا نيست. چه، تركيب و امتزاج در حقّ
او، محال است و ليكن به معنى ديگر بر او اطلاق مىشود و آن، صفتى است كه مبدأ
اتّصاف به ادراك و فعل است، و به اين معنى است كه: «الحىّ هو الدرّاك الفعّال» و
ليكن، ادراك در حق، «فعلى» است نه «انفعالى» و «حضورى» نه «حصولى» و فعل در او،
ابداع و اخراج انسان كبير به جميع اجزائش، از «ليس بايس دفعه واحدة سرمديّه».
و ادراك در حيوانات،
«انفعالى» و «جزئى» است، فعل تحريك مكانى است و در نفس ناطقه و عقول، «تعقّل» است،
اعمّ از حضورى و حصولى و فعل، اعمّ از مقولى