اسم الکتاب : اعلام القرآن المؤلف : فرهنگ و معارف قرآن الجزء : 1 صفحة : 462
يابد؛ مگر اينكه من در
خاك دفن شوم.[1] حمايتهاى بىدريغ ابوطالب
از پيامبر صلى الله عليه و آله و نااميدى قريش از بازدارى وى، آنان را به انعقاد
عهدنامهاى بر ضدّ بنىعبدالمطّلب كشاند؛ ولى اين پيمان، نه تنها ابوطالب را به
عقبنشينى وانداشت، بلكه موجب شد تا وى با تحريك و تحريض ديگران، از رسولخدا
پشتيبانى كند[2] و پس از آن كه پيامبر از طريق وحى، از
نابودى عهدنامه آگاه شد، ابوطالب به اتفاق ايشان به سوى مكه آمد و در جمع قريشيانى
كه از وى مىخواستند تا پسر برادرش را رها كند و به سوى آنان بازگردد، در كنار
كعبه گفت: مردم! به سراغ عهدنامه خود برويد كه شايد در آن گشايش و وسيله صله رحم
براى ما باشد. چون عهدنامه را آوردند، ابوطالب گفت: آيا اين عهدنامه شما است؟ همگى
تصديق كردند؛ سپس آنان را از خبر غيبى پيامبر صلى الله عليه و آله آگاه كرد و گفت:
اگر او دروغ گفته باشد، او را به شما تحويل مىدهم تا او را بكشيد. قريش گفتند:
اين انصاف است؛ امّا چون معجزه الهى را ديدند، گفتند: اين سحر است.[3] به هر روى، به دنبال آن، عهدنامه نقض
شد و ابوطالب نقضكنندگان آن را در شعرى ستود.[4] ابوطالب با اين كوششها، تا حدّ پدرى پيامبر بالا رفت و همسرش چونان
مادر حضرت بود.[5] وى سرانجام در سال دهم
بعثت و در 85 سالگى از دنيا رفت[6] و در بستر مرگ، بنىعبدالمطّلب را فراخواند و گفت: شما هرگز بهتر از
آنچه از محمد مىشنويد و او بدان امر مىكند، نمىيابيد؛ پس از او پيروى و او را
يارى كنيد تا رشد يابيد.[7]
جملات برجاى مانده از پيامبراكرم صلى الله عليه و آله كه هنگام ديدن جنازه ابوطالب
بر زبان راند، مىتواند تصويرى كامل و دقيق را از ابوطالب در نگاه ايشان ترسيم
كند: عمو! كودك بودم مرا پروراندى. يتيم بودم مرا سرپرستى
كردى و در بزرگى مرا يارى نمودى. خداوند به جهت من تو را[1]. السير و المغازى،ص 155؛ تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 31 [2]. الكامل، ج 2، ص 87 [3]. الكامل، ج 2، ص31- 32 [4]. السيرة النبويه، ج1، ص 378 [5]. تاريخ يعقوبى، ج2، ص 14 [6]. انسابالاشراف، ج2، ص 289 [7]. المنتظم، ج 2، ص146- 147
اسم الکتاب : اعلام القرآن المؤلف : فرهنگ و معارف قرآن الجزء : 1 صفحة : 462