اسم الکتاب : اعلام القرآن المؤلف : فرهنگ و معارف قرآن الجزء : 1 صفحة : 442
به خلافت سزاوارتر است، به
اعتراض و ستيز برخيزد[1]
وآمادگى خودرا براى حمايت از خلافت على اعلام كرد؛ امّا امام على نپذيرفت.[2] عمر كه فتنهگرى او را مىدانست، به
ابوبكر پيشنهاد كرد تا او را تطميع كند و بدينگونه بر جاى نشست و بيعت كرد.[3] در حجّى كه با ابوبكر همراه بود، موجب
خشم او شد. ابوقحافه (پدر ابوبكر) كه حاضر بود، گفت: پسرم! صدايت را نزد
ابنحرب پايين بياور.[4]
در زمان خلافت عمر، مورد احترام خليفه بود و بر فرشى كه اختصاصى او و عبّاس بود،
مىنشست.[5] در سال 13 هجرى، در نبرد «يرموك»
همراه فرزندش يزيد شركت كرد[6] و چشم ديگر خود را در آن از دست داد و نابينا شد.[7] در دوره خلافت عثمان كه در يك دگرگونى
چندين ساله، امويان بر رقيب خود برترى يافتند، منزلتى مضاعف يافت[8] و در جمع امويان آشكاراگفت: حال كه
گوى خلافت بهدست شما افتاده، درميان خود آنرا بگردانيد و نگذاريد از دستتان
بيرون رود.[9] وفاتابوسفيان رانيز به
اختلاف، سالهاى 30، 31، 33 و 34 نقل كردهاند؛ بنابراين، هنگام مرگ، 88 يا 93 سال
داشت.[10] از او فرزندانىچون معاويهسر سلسله
امويان و امّحبيبه همسر پيامبر صلى الله عليه و آله باقى ماند. نقل است: روزى بر
شترى سوار بود. معاويه افسار آن را مىكشيد و يزيد از دنبال، آن را مىراند كه
پيامبر صلى الله عليه و آله سواره، كِشنده و راننده را لعن كرد.[11] ازمدائنى نقل شده كه پيامبر سائلى را
عطايى داد و او ثنا گفت و شكر كرد. رسول خدا فرمود: اگر به
ابوسفيان بخشش شود، ثنا نمىگويد و شكر نمىگزارد.[12][1]. الفتوح، ج 2، ص559 [2]. الفتوح، ج 2، ص559؛ انسابالاشراف، ج 2، ص 271 [3]. العقدالفريد، ج 4،ص 240 [4]. همان، ص 14 [5]. العقدالفريد، ج 2،ص 272 [6]. تاريخ طبرى، ج 2،ص 336؛ الاستيعاب، ج 4، ص 240 [7]. الاستيعاب، ج 2، ص270 [8]. قاموس الرجال، ج5، ص 487- 488 [9]. انسابالاشراف، ج5، ص 19؛ قاموسالرجال، ج 5، ص 488 [10]. انسابالاشراف، ج5، ص 19؛ الاصابه، ج 3، ص 335 [11]. الخصال، ج 1، ص191 [12]. انسابالاشراف، ج5، ص 18
اسم الکتاب : اعلام القرآن المؤلف : فرهنگ و معارف قرآن الجزء : 1 صفحة : 442