اسم الکتاب : اعلام القرآن المؤلف : فرهنگ و معارف قرآن الجزء : 1 صفحة : 380
اشراف مكّه بود[1] كه چون ديگر همرديفان خويش، براى
دستيابى به رياست كعبه و در پى آن، رياستمكّه، با بنىهاشم نزاع داشت و نبوّت را
نيز بر همين اساس تحليل مىكرد.[2] او مىگفت: ما و فرزندان عبد مناف در شَرَف و بزرگى به تنازع
برخاستيم؛ اطعام كردند، اطعام كرديم؛ عطا كردند، عطا كرديم تا به نزديك هم رسيديم.
گفتند از ما پيامبرى است كه بر او وحى مىشود! اين را ديگر نفهميديم. به خدا
سوگند! هرگز بدو ايمان نياورده، تصديقش نخواهيم كرد.[3] ابوجهل از دشمنان سرسخت
پيامبر و مسلمانانبود. تلاش و رفتار خشمگينانه و كينه توزانه وى با آنان، در
شكنجه تازه مسلمانانى چون ياسر و سميّه[4] كه به قتل اين زن و شوهر انجاميد،[5] تهمت و افترا به آنان،[6] جلوگيرى از استماع قرآن،[7] و برقرارى رابطه ديگران با پيامبر،[8] كوشش براى انعقاد پيمان صحيفه بر يارى نرساندن به پيامبر صلى الله
عليه و آله و كوشش بر عدم نقض آن،[9] طرّاحى قتل پيامبر،[10] به راه انداختن جنگ بدر[11] و ... آشكار است. ابوجهل وقتى شنيد كه عيّاشبن ابىربيعه (برادر
مادرىاش) به اسلام گرويده، هر شيوهاى را براى بازگرداندن او به كارگرفت[12] و هنگامى كه اندك ملايمت وليدبنمغيره
را[1]. جامعالبيان، مج11، ج 20، ص 119 [2]. جامعالبيان، مج5، ج 7، ص 240 [3]. السير و المغازى،ص 210 [4]. التعريف، ص 172 [5]. تاريخ يعقوبى، ج2، ص 28 [6]. التعريف، ص 172 [7]. تفسير قرطبى، ج15، ص 236 [8]. اسبابالنزول، ص381؛ مجمعالبيان، ج 10، ص 584 [9]. السير و المغازى،ص 161 و 166 [10]. السيرة النبويه،ج 2، ص 480؛ مجمعالبيان، ج 4، ص 826 [11]. الطبقات، ج 2، ص9؛ تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 45 [12]. السيرة النبويه،ج 2، ص 474
اسم الکتاب : اعلام القرآن المؤلف : فرهنگ و معارف قرآن الجزء : 1 صفحة : 380