اسم الکتاب : اعلام القرآن المؤلف : فرهنگ و معارف قرآن الجزء : 1 صفحة : 22
كوههاى بلند دانستهاند.[1] اين واژه در اصطلاح علم
نحو، معناى خاصترى به خود گرفته و بر بخشى از نامهاى معرفه (در مقابل نكره)
اطلاق شده است. تهانوى درباره معناى عَلَم در علم نحو مىنويسد: علم نزد نحويان
قسمى از اسم معرفه و عبارت از اسمى است كه براى شىء معيّنى وضع شده باشد؛ به طورى
كه با همان وضع واحد، شامل چيزى غير از آن نشود.[2] اين معناى اصطلاحى با معناى لغوى عَلَم يعنى نشانه يا اثرى از يك
چيز كه آن را از چيزهاى ديگر متمايز مىسازد به طور كامل تناسب دارد. اقسام اسم عَلَم براى اسم علم، تقسيمات
متعدّدى از جنبههاى گوناگون ذكر شده است[3] كه در اينجا به سه تقسيم آن اشاره مىشود: 1. تقسيم به لقب، كنيه و
اسم. در تعريف كنيه گفتهاند: عبارت از نامهاى مركّبى است كه با يكى از
كلمات «أب»، «امّ»، «ابن» و «بنت» آغاز مىشود و با غرض تعظيم و احترام، بر شخص
نهاده مىشود؛ مانند: ابوالحسن، ابنعبّاس، ابولهب و .... در تعريف لقب گفتهاند:
نام عَلَمى است كه براى مدح يا ذم بر كسى اطلاق مىشود؛ مانند: صادق و هادى يا
جاحظ.[4] اسم آن است كه نه لقب باشد و نه كنيه.
در حقيقت همان تعريف علم بر اسم صادق است؛ يعنى آن لفظى كه مسمّايش را مشخص و معين
مىكند. بديهى است كه هريك از كنيه و اسم نيز ممكن است بر مدح يا ذم دلالت كند؛
ولى اين دلالت در اسم و كنيه تبعى و فرعى است؛ در حالى كه مقصود اصلى و اوّلى از
وضع لقب، مدح يا ذم مسمّا است.[5] 2. تقسيم به علم شخص و
علم جنس. علم شخص اسمى است كه براى فرد خارجى معيّن و مشخّص وضع شده باشد و
علم جنس اسمى است كه براى حقيقتى داراى افراد بسيار بدون آنكه نظر به افراد آن
باشد، وضع شده باشد. به عبارت ديگر، علم جنس فقط به حقيقت جنس نظر دارد و[1]. الكشاف، ج 4، ص226 و 446؛ تفسير قرطبى، ج 16، ص 22 و 23؛ لسانالعرب، ج 9، ص 373. «علم» [2]. كشاف اصطلاحاتالفنون، ج 2، ص 1215؛ شرح ابنعقيل، ج 1، ص 118 [3]. البهجة المرضيه، ج1، ص 107- 117؛ معجم القواعد العربيه، ص 306- 311 [4]. جاحظ كسى است كهچشمش بيرون آمده و حدقهاش فرو افتاده باشد [5]. كشاف اصطلاحاتالفنون، ج 2، ص 1217- 1218؛ البهجةالمرضيه، ج 1، ص 107- 117
اسم الکتاب : اعلام القرآن المؤلف : فرهنگ و معارف قرآن الجزء : 1 صفحة : 22