اسم الکتاب : اعلام القرآن المؤلف : فرهنگ و معارف قرآن الجزء : 1 صفحة : 104
گفتهاند: آسيه براى انكار
انتساب موسى به بنىاسرائيل، دردفاع از وى گفت: زنان بنىاسرائيل علاقه شديدى به
فرزندانشان دارند و آنها را پنهان مىكنند؛ پس چگونه ممكن است آنها را به دريا
بيندازند؟[1] به گفته ثعلبى، كنيزانى كه براى شست و
شو و بردن آب به كنار نيل آمده بودند، صندوق حامل موسى را يافته، نزد آسيه آوردند.
چون آسيه درِ آن را گشود، خداوند محبّت او را در دلش افكند. از فرعون خواست آن
كودك را كه مايه روشنى چشمانشان شده، به او ببخشد. فرعون گفت: مىترسم اين همان
كسى باشد كه نابودى ما به دست او است؛ ولى با اصرار آسيه، موسى را به او بخشيد.[2] از امامباقر عليه السلام نقل شده كه
آسيه و فرعون براى تفريح در ايام بهار، در خيمهاى (قصرى[3]) كنار رود نيل به سر مىبردند كه موسى را يافتند[4] و فرعون با ديدن موسى گفت: چگونه است
كه اين كودك كشته نشده؟ آسيه گفت: تو فرمان كشتن كودكانى را صادر كردهاى كه امسال
به دنيا آمدهاند و اين كودك، بيش از يك سال دارد.[5] به گفته بيشتر مفسّران، فرعون ابتدا قصد كشتن موسى را داشت و در
مقابل سخن آسيه كه اين كودك، نور چشم من و تو است، گفت: نور چشم من نيست[6]. از جمله
«لاتَقتُلُوه» نيز برمىآيد كه آنها قصد كشتن موسى را داشتند؛ همچنين آسيه واسطه
مىشود تا مادر موسى در مقام دايه پذيرفته شود. از امامباقر عليه السلام نقل شده
كه فرعون، ابتدا نمىپذيرفت مادر موسى كه از بنىاسرائيل بود، به وى شير دهد؛ ولى
با اصرار آسيه پذيرفت.[7]
بار ديگر كه فرعون تصميم گرفت موسى را به قتل برساند، آسيه با زيركى مانع شد. به
گفته علىبنابراهيم، اين بار هنگامى بود كه موسى با چنگ زدن به ريش فرعون چند مو
از آن را كَند. فرعون به شدّت ناراحت شد و تصميم گرفت او را بكشد. آسيه گفت: اين
كودكى است كه نمىداند چه مىكند. فرعون گفت:[1]. كشفالاسرار، ج 7،ص 277 [2]. عرائس المجالس، ص149 [3]. نورالثقلين، ج 4،ص 115 [4]. همان، ص 114 [5]. مجمعالبيان، ج 7،ص 378 [6]. روضالجنان، ج 15،ص 101؛ عرائس المجالس، ص 149 [7]. نورالثقلين، ج 4،ص 115
اسم الکتاب : اعلام القرآن المؤلف : فرهنگ و معارف قرآن الجزء : 1 صفحة : 104