سايح-
يا بتصريف مشابه بود مانند عليم و عظيم- يا بصنعت مانند گندم و كژدم- يا يكى جزو ديگرى
بود مانند حمى و حمار و سهى و سها- و يا جزوى مشترك بود مانند خير و خيل و مار و مال-
و مشاكلت ناقص در الفاظ مركب هم بر اين قياس- و مشاكلت تام در معنى بسيط چنان بود-
كه شاعر يك معنى را باستعمالات مختلف بكار دارد- و اين بسيار بود بحسب تركيب- چنانك
معنى مركب را ببيانهاى مختلف بيان كنند- و نوعى را از آن شعر معنوى خوانند- و مشاكلت
ناقص چنانك بجاى معنى چيزى مناسب او گيرد- يا بحسب اعتبار مختلف گيرد- و اما آنچه متعلق
بمخالفت بود- لا محاله بايد كه بمخالفت مشابهتى- يا مناسبتى لفظى يا معنوى باشد مقتضى
نظامى- و الا از قبيل صنعت نباشد- و مخالفت در اجزاء كلمات- چون بر وجهى معين التزام
كنند- نوعى از انواع صنعت لفظى تواند بود- بشرط مناسبت در باقى اجزاء با تكرارى منتظم-
و مخالفت در بسايط الفاظ- اگر با مشاركت معنى بود بترادف الفاظ تواند بود- و اگر با
مشابهت معنى بود- مانند استعمال قراين بود با يكديگر- چون اعداد يا اضداد و آن را مطابقه
و ازدواج خوانند- و وجه مشابهت باشد كه اشتراكى در نسبت بود- مانند پادشاه در شهر و
ملاح در كشتى- يا در استعمال مانند كمان و تير يا در حمل مانند طول و عرض- يا در اسم
مانند آفتاب و چشمه آب- و اگر با مخالفت معنى بود- و ليكن بوجهى تخييل مناسبتى كنند
از جانب لفظ- مانند استعمال شبيه بضد بجاى ضد- مثلا بياض با سواد بمعنى ولايت وديهها-
و كوكب با نجم بمعنى گياه- و اگر تخييل مناسبت از جانب معنى بود- مانند استعمال ثواب
با دوزخ بود- كه در معنى نزديك است بعقاب كه ضد ثواب است- و اين ابواب باعتبارى از
مشاكلت معنوى باشد- و از باب مخالفت معنى تنها ايهام و مغالطه بود- بحسب بساطت و تركيب-
و از باب مخالفت لفظ و معنى با هم صنعتى