(... آن كـسـى كـه حـتـى عـلم تـوحـيـد را، عـلم اديـان را، علم اخلاق را و همه اين علوم را دارد ليكن تزكيه نكرده نفسش را، اين يك موجود خطرناك مى شود براى جامعه ... اگر تزكيه نشده باشد و علم وارد بشود در يك قلبى كه مزكّى نيست ، اين فساد ايجاد مى كند و خدا نكند فسادى از جانب عـالم غـيـر مـزكـّى واقع شود. در احاديث ما هست كه در جهنّم از بوى تعفّن عالم سوء، جهنمى ها در ايذا [و اذيت ] هستند.)(260)
بد گهر را علم و فن آموختن
دادن تيغ است دست راهزن
تيغ دادن در كف زنگى مست
به كه آيد علم ، ناكس را به دست
علم و مال و منصب و جاه و قران
فتنه آرد در كف بد گوهران
چون قلم در دست غدّارى فتاد
لاجرم منصور بردارى فتاد(261)
3 ـ زمينه سازى
مـتـعـلّم موظف است در حد توان ، زمينه هاى يادگيرى را در خود فراهم ، يا آنها را تقويت كند، به اين بيان كه از يك سوى ، موانع تحصيل را از پيش پاى خود بردارد و از ديگر سوى ، ابزار و عـوامـل يـادگـيـرى را فـراهـم آورد. بـه طـور مـثـال : از زمـيـنـه هـا و عـوامـل ايـجاد كسالت روحى و جسمى بپرهيزد، رفت و آمدهاى غير ضرورى را از برنامه زندگى حـذف كـنـد، خـواب و خوراكش را كاهش دهد، وقت خود را تقسيم كند، اشتغالات مزاحم آموزش را كنار بگذارد و... .
ج ـ وظايف متعلم نسبت به معلّم
1 ـ انتخاب استاد
مـتـعـلّم يـا مـسـؤ ولان تـعـليـم و تـربيت ، وظيفه دارند كه نهايت دقت را در انتخاب استاد و مربّى مـبـذول دارنـد و پـيـرامـون دانـش ، تـقوا، توان تدريس ، سلامت نفس و وارستگى او تحقيق كافى نمايند، قرآن مجيد مى فرمايد:
[منظور از غذا] دانشى است كه فرا مى گيرد، [بايد بنگرد] از چه كسى فرا مى گيرد.
استاد شايسته آن است كه علم را با عمل تواءم نموده ، شيرينى آن را خود، چشيده باشد و از همه چـيـز دل بـريـده و به خدا رسيده باشد. سخت گيرى در گزينش استاد بدان سبب است كه ؛ 1 ـ انـسـان مـى خـواهـد سـرنـوشت حيات فكرى و زمام عقيده و انديشه خويش را بدو سپارد، سخنش را آويـزه گـوش كـند، رهنمودهايش را به كار بندد و از او خط زندگى بگيرد. 2 ـ از سوى ديگر، افـراد لايـق و شـايـسـتـه در جـايـگـاه واقعى خويش نشسته و حق به حقدار مى رسد و ناسره ها و بـدليـهـا كـنـار زده مـى شـوند و فرهنگ جامعه از اين راه پاكسازى بنيادين مى گردد و اين خود، نوعى ارج نهادن به مقام استاد و معلم است .
در روايات معصومين رهنمودهاى فراوانى نسبت به انتخاب استاد رسيده كه در اينجا تنها به يك حديث بسنده مى كنيم ؛ امام صادق (ع ) فرمود:
هـرگـاه ديـديد دانشمندى دوستدار دنياست ، او را بر دينتان ، مشكوك شماريد. زيرا هر دوستى ، گرد محبوب خويش مى چرخد.
امام خمينى (ره ) درباره دو تن از استادان برجسته اسلامى مى فرمايد:
(زندگى شيخ انصارى را بسيارى شنيده اند چه وضعى داشته است ، اگر نبود آن [وضع ساده و بـى آلايـش ] نـمـى تـوانـسـت آن شـاگـردان بزرگ را تربيت كند و نمى توانست آن كتابهاى ارزنـده را تـحـويـل جـامـعـه بـدهـد. صـاحب جواهر كتابى نوشته است كه اگر صد نفر بخواهند بـنـويـسـنـد شـايـد از عـهـده بـرنـيـايـنـد و ايـن يـك كـاخ نـشـيـن نـبـوده اسـت ... يـك مـنـزل مـحـقـّر داشتند و در يك اتاقشان به دالانى باز بوده است كه از آن نسيم داغى مى وزيده و ايـشـان مـشـغـول تـحـريـر (جـواهـر) بـودنـد، از يـك آدمـى كـه عـلاقـه بـه شـكـم ، شـهـوت ، مـال ، مـنـال و جـاه و امـثـال ايـنـهـا دارد، ايـن كـارهـا بـر نـمـى آيـد، طـبـع قـضـيـه ايـن اسـت كـه نتوانند.)(265)