اسم الکتاب : ترجمه تفسیر المیزان المؤلف : علامه طباطبایی الجزء : 1 صفحة : 409
كردارش پيرويش كنند،
و بهمين جهت عدهاى از مفسرين گفتهاند: مراد بامامت همان نبوت است، چون نبى نيز
كسى است كه امتش در دين خود بوى اقتداء ميكنند، هم چنان كه خداى تعالى فرموده:
((وَ ما
أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِيُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ)، ما هيچ پيامبرى
نفرستاديم مگر براى اين كه باذن او پيروى شود)[1]،
و لكن اين تفسير در نهايت درجه سقوط است.
به چند دليل،
اول اينكه كلمه: (اماما) مفعول دوم عامل خودش است و عاملش كلمه (جاعلك) است و اسم
فاعل اگر بمعناى گذشته باشد عمل نميكند و مفعول نمىگيرد، وقتى عمل ميكند كه يا
بمعناى حال باشد و يا آينده و بنا بر اين قاعده، جمله(إِنِّي
جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً) وعدهاى است بابراهيم ع كه در آينده او را
امام ميكند و خود اين جمله و وعده از راه وحى بابراهيم (ع) ابلاغ شده، پس معلوم
مىشود قبل از آنكه اين وعده باو برسد، پيغمبر بوده كه اين وحى باو شده، پس بطور
قطع امامتى كه بعدها باو ميدهند، غير نبوتى است كه در آن حال داشته، (اين جواب را
بعضى ديگر از مفسرين نيز گفتهاند).
[معنى
امامت و بيان اينكه امامت ابراهيم (ع) غير نبوت او بوده]
دوم اينكه ما
در آغاز گفتار گفتيم: كه قصه امامت ابراهيم در اواخر عمر او و بعد از بشارت باسحاق
و اسماعيل بوده، ملائكه وقتى اين بشارت را آوردند كه آمده بودند قوم لوط را هلاك
كنند، در سر راه خود سرى بابراهيم (ع) زدهاند و ابراهيم در آن موقع پيغمبرى بود
مرسل، پس معلوم ميشود قبل از امامت داراى نبوت بوده، در نتيجه پس امامتش غير نبوتش
بوده است.
و منشا اين
تفسير و تفاسير ديگر نظير آن، اينست كه الفاظى كه در قرآن شريف هست در انظار مردم
مبتذل و بى ارج شده، چون در اثر مرور زمان زياد بر زبانها جارى شده، خيال كردهاند
كه معناى همه را ميدانند، و همين خيال باعث شده بر سر آنها ايستادگى و دقت نكنند.
يكى از آن
الفاظ لفظ امامت است كه گفتيم مفسرين آن را همه جا و بطور مطلق بمعناى نبوت و تقدم
و مطاع بودن معنا كردهاند، در حالى كه چنين نيست و اشكالش را فهميدى.
بعضى ديگر از
مفسرين آن را بمعناى خلافت و يا وصايت و يا رياست در امور دين و دنيا گرفتهاند- و
هيچ يك از اينها نبوده- براى اينكه معناى نبوت اينست كه شخصى از جانب خدا اخبارى
را تحمل كند و بگيرد، و معناى رسالت هم اينست كه بار تبليغ آن گرفتهها را تحمل
كند.
و تقدم و
مطاع بودن نميتواند معناى امامت باشد، چون مطاع بودن شخص باين معنا است كه اوامر و
نظريههاى او را اطاعت كنند، و اين از لوازم نبوت و رسالت است.
و اما خلافت
و همچنين وصايت معنايى نظير نيابت دارد و نيابت چه تناسبى با امامت