اسم الکتاب : ترجمه تفسیر المیزان المؤلف : علامه طباطبایی الجزء : 1 صفحة : 301
آنجايى كه مقام مقام
اميد است، هر چند كه نه گوينده اميدى داشته باشد، و نه شنونده، و چون بطور كلى
اميد ناشى از جهل باينده است، و اميد خالى از جهل نيست، و خداى تعالى هم منزه از
جهل است، لا جرم هر جا در كلام خداى تعالى واژه اميد بكار رفته، بايد گفت: يا
بملاحظه مخاطب است، يا بمقام مخاطب و گفتگو، و گر نه اميد در حق خداى تعالى محال
است، و نميشود نسبت اميد بساحت مقدسش داد، چون خدا عالم بعواقب امور است، هم چنان
كه راغب هم در مفردات خود باين معنا تنبيه كرده است.[1]*(كُونُوا قِرَدَةً خاسِئِينَ)، يعنى ميمونهايى خوار و بيمقدار باشيد.
*(فَجَعَلْناها نَكالًا) الخ، يعنى ما اين عقوبت مسخ را مايه عبرت كرديم، تا همه
از آن عبرت بگيرند، و كلمه (نكال) عبارتست از عمل توهينآميز، نسبت بيك نفر، تا
ديگران از سرنوشت او عبرت بگيرند.
[نكاتى كه
باعث بيان داستان گاو بنى اسرائيل با اسلوب مخصوص شده]
*(وَ
إِذْ قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ: إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ: أَنْ تَذْبَحُوا
بَقَرَةً،) الخ، اين آيه راجع بداستان گاو بنى اسرائيل است، و بخاطر همين قصه
بود، كه نام سوره مورد بحث، سوره بقره شد، و طرز بيان قرآن از اين داستان عجيب
است، براى اينكه قسمتهاى مختلف داستان از يكديگر جدا شده، در آغاز داستان، خطاب
را متوجه رسول خدا 6 مىكند، و مىفرمايد: ((وَ إِذْ قالَ
مُوسى لِقَوْمِهِ)، بياد آر موسى را، كه بقومش گفت) الخ، و آن گاه در ذيل
داستان، خطاب را متوجه بنى اسرائيل مىكند، و مىفرمايد: ((وَ إِذْ
قَتَلْتُمْ نَفْساً، فَادَّارَأْتُمْ فِيها) و چون كسى را كشتيد و در باره قاتلش
اختلاف كرديد).
از سوى ديگر،
يك قسمت از داستان را از وسط بيرون كشيده، و در ابتداء نقل كرده، و آن گاه بار
ديگر، صدر و ذيل داستان را آورده، (چون صدر قصه جنايتى است كه در بنى اسرائيل واقع
شد، و ذيلش داستان گاو ذبح شده بود، و وسط داستان كه دستور ذبح گاو است، در اول
داستان آمده).
باز از سوى
ديگر، قبل از اين آيات خطاب همه متوجه بنى اسرائيل بود، بعد در جمله:
(وَ إِذْ
قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ)، ناگهان خطاب مبدل بغيب شد، يعنى بنى اسرائيل غايب فرض
شد، و در وسط باز بنى اسرائيل مخاطب قرار مىگيرند، و به ايشان مىفرمايد:(وَ
إِذْ قَتَلْتُمْ نَفْساً فَادَّارَأْتُمْ فِيها)، حال ببينيم چه
نكتهاى اين اسلوب را باعث شده.
اما التفات
در آيه:(وَ إِذْ قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ)، كه روى سخن را از
بنى اسرائيل برسول گرامى اسلام برگردانده، و در قسمتى از داستان آن جناب را مخاطب
قرار داده، چند نكته دارد.