responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : آشنایی با قرآن 3 المؤلف : مطهری، مرتضی    الجزء : 1  صفحة : 227
نمی‌شود ، چند تا به کله‌اش زد ، از جا پرید . سوار یک مقدار سیب گندیده‌ و متعفن را که در آنجا بود به او داد که قی آور باشد . گفت این سیبها را به زور باید بخوری . هر چه گفت آخر چرا بخورم ؟ گفت باید بخوری ، با همان چماق محکم زد توی کله‌اش که باید بخوری ، آن سیبها را توی حلقش فرو کرد . بعد پرید روی اسب خودش و به او گفت راه برو ! گفت آخر مقصودت‌ چیست ؟ کجا بروم ؟ سوابق من و تو چیست ؟ بگو دشمنی تو از کجاست ؟ من‌ با تو چه کرده‌ام ؟ شاید مرا با دشمن خودت اشتباه کرده‌ای . گفت باید بدوی . خواست کوتاهی کند ، زد پشت کله‌اش و گفت بدو ! عابر داد می‌کشید و گریه می‌کرد اما چاره‌ای نداشت باید می‌دوید ( مثل اینهایی که تریاک‌ می‌خورند ، می‌دوند برای اینکه قی بکنند ) . به سرعت او را به سینه اسب‌ انداخت و آنقدر دواند که حالت استفراغ به او دست داد . نشست استفراغ‌ کرد ، سیبها آمد ، همراهش کرم مرده هم آمد . گفت آه این چیست ؟ سوار گفت : راحت شدی . برای همین بود . گفت قضیه از چه قرار است ؟ گفت‌ اصلا من با تو دشمن نبودم . قضیه این بود که من از اینجا می‌گذشتم ، دیدم‌ این کرم رفت توی حلق تو و تو در خواب سنگینی هستی و اگر یک ساعت‌ می‌گذشت تلف می‌شدی . ابتدا موضوع را به تو نگفتم ، ترسیدم وحشت بکنی . برای اینکه قی بکنی این سیب گندیده‌ها را به تو خوراندم سپس تو را دوانیدم . حالا که قی کردی ما دیگر به تو کاری نداریم ، خداحافظ . عابر می‌دو ید و پایش را می‌بوسید نمی‌گذاشت برود ، می‌گفت تو فرشته‌ای ، تو را خدا فرستاده است ، تو چه آدم خوبی هستی .
اسم الکتاب : آشنایی با قرآن 3 المؤلف : مطهری، مرتضی    الجزء : 1  صفحة : 227
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست