اين صلح آنان بركت داد و بردبارى آنان را در راه خدا ارج نهاد و از آن با عنوان فتح آشكار ياد كرد و اين آيه را ـ بنا بر آن كه درباره اين واقعه نازل شده باشد فرود آورد: {انا فتحنا لك فتحاً مبينا } .
مسأله سوم : آيا جايز است كه مسلمانان خود پيشنهاد كننده صلح باشند؟ يا آنكه جواز آن منوط به آن است كه كافران پيشنهاد دهنده آن باشند؟ ظاهراً فقها ـ از آنجا كه اين مسأله را عنوان نكردهاند تفاوتى ميان اين دو صورت قائل نشدهاند. جز آن كه بنا به قرائنى ممكن است چنين به ذهن خطور كند كه ادله جواز هدنه اختصاص به مواردى دارد كه كافران آن را پيشنهاد كنند. حتى از پارهاى ادله، ممكن است حرمت فراخوان به صلح استفاده شود. يكى از ادلهاى كه از آن استفاده مىشود مشروعيت هدنه اختصاص به حالتى دارد كه كافران، پيشنهادكننده آن باشند اين آيه شريفه است: {و ان جنحوا للسلم فاجنح لها } امر به تن دادن به صلح، مشروط به گرايش كافران به آن است و از آن برمىآيد كه مشروعيت اقدام به صلح منوط به دعوت كافران به آن است. زيرا اصل، در رفتار با كافران حربى، جهاد است و ادله صلح آن را تخصيص مىزند و در صورت پيشنهاد كافران آن را مجاز مىشمارد و از قاعده كلى خارج مىكند. پس بايد به همين قدر متيقن اكتفا كرد و از آن فراتر نرفت.
آياتى نيز كه به پايبندى به پيمانهايى كه با كفار بسته شده تا پايان مدت آنها فرمان مىدهد، ناظر به معاهداتى است كه ميان پيامبراكرم(ص) و كفار بسته شده بود و متعرض كيفيت آنها نمىشود. رواياتى نيز كه در باب اين معاهدات وجود دارد، روشن نمىكنند كه اين معاهدات به پيشنهاد مسلمانان بوده باشد. بنابراين نسبت به جايى كه مسلمانان پيشقدم در هدنه باشند، اطلاقى ندارند.
از آن چه امام على(ع)در عهدنامه خود به مالك اشتر فرموده و در نهجالبلاغه