اسم الکتاب : يكصد و هشتاد پرسش و پاسخ المؤلف : مكارم شيرازى، ناصر الجزء : 1 صفحة : 350
اين بحث را ضمن يك مثال ساده مىتوان روشن ساخت، و آن اينكه: انسان يك دستگاه
اتومبيل نو تهيه مىكند كه طبق پيشبينىهاى مختلفى كه در ساختمان آن به كار رفته
مىتواند مثلا بيست سال عمر كند، اما مشروط به اينكه به آن دقيقاً برسند، و
مراقبتهاى لازم را به عمل آورند، در اين صورت اجل حتمى اين اتومبيل همان بيست سال
است كه از آن فراتر نمىرود.
ولى اگر مراقبتهاى لازم انجام نشود و آن را به دست افراد ناآگاه و لاابالى
بسپارند و بيش از قدرت و ظرفيت از آن كار بكشند، و در جادههاى پرسنگلاخ همه روزه
آن را به كار گيرند ممكن است عمر بيستساله آن به نصف يا به عشر تنزل پيدا كند اين
همان «اجل معلق» آن است.
و ما تعجب مىكنيم چگونه بعضى از مفسران معروف به مسأله روشنى مانند اين مسأله
توجه نكردهاند. [1]
توضيح اينكه: بسيارى از موجودات از نظر ساختمان طبيعى و
ذاتى استعداد و قابليت بقاء براى مدتى طولانى دارند، ولى در اثناء اين مدت ممكن
است موانعى ايجاد شود كه آنها را از رسيدن به حد اكثر عمر طبيعى بازدارد، مثلًا يك
چراغ نفتسوز با توجه به مخزن نفت آن، ممكن است مثلًا بيست ساعت استعداد روشنائى
داشته باشد، اما وزش يك باد شديد و ريزش باران و يا عدم مراقبت از آن سبب مىشود
كه عمر آن كوتاه گردد.
در اينجا اگر چراغ با هيچ مانعى برخورد نكند و تا آخرين قطره نفت آن بسوزد سپس
خاموش شود به اجل حتمى خود رسيده است و اگر موانعى قبل از آن باعث خاموشى چراغ
گردد مدت عمر آن را «اجل غير حتمى» مىگوئيم.
در مورد يك انسان نيز چنين است اگر تمام شرائط براى بقاى او جمع گردد و موانع
برطرف شود ساختمان و استعداد او ايجاب مىكند كه مدتى طولانى هر چند اين مدت
بالاخره پايان و حدى دارد- عمر كند، اما ممكن است بر اثر سوء تغذيه يا