«خداوند دلها را در تسخير محبت كسى قرار داده كه
به او نيكى كند، و بر بغض كسى قرار داده است كه به او بدى كند»
[1]
خلاصه اين يك
واقعيت است كه هركس به ديگرى خدمتى كند يا نعمتى بخشد عواطف او را متوجه خود
مىسازد، و به صاحب خدمت و نعمت علاقهمند مىشود، ميل دارد او را كاملًا بشناسد و
از او تشكر كند، و هر قدر اين نعمت مهمتر و فراگيرتر باشد تحريك عواطف به سوى
«منعم» و «شناخت او» بيشتر است.
و لذا علماى
علم كلام (عقائد) از قديمترين ايام مسأله «شكر منعم» را يكى از انگيزههاى تحقيق
پيرامون مذهب، و معرفة اللَّه شمردهاند.
ولى بايد
توجه داشت «شكر منعم» قبل از آنكه يك حكم عقلى باشد يك فرمان عاطفى است.
اين اشاره
كوتاه را با شعرى از «ابو الفتح بستى» شاعر معروف عرب پايان مىدهيم.
أَحْسِنْ
الَى النّاسِ تَسْتَعْبِدْ قُلُوْبَهُم
فَطَالَما اسْتَعْبَدَ الانْسانَ احْسانٌ
«به مردم نيكى كن تا قلوب آنها را بنده خودسازى-
و همواره انسانها بنده احسانها بودهاند»!
در حديثى از
امام باقر عليه السلام مىخوانيم كه فرمود: «شبى رسول خدا صلى الله عليه و آله نزد
عايشه بود او سؤال كرد چرا خود را (براى عبادت) اين همه به زحمت مىافكنى؟ در حالى
كه خداوند گناهان گذشته و آينده تو را بخشيده است.» [2]
فرمود:
أَلا أَكُوْنُ عَبْداً شَكُوْرا؟ «آيا من نبايد بنده شكرگزار او
باشم»؟! [3]