اسم الکتاب : فيلسوف نماها المؤلف : مكارم شيرازى، ناصر الجزء : 1 صفحة : 93
سرچشمه عقيده به جهان ماوراى طبيعت
روزها گذشت ... محمود پس از يك سلسله معالجات طولانى عمر دوبارهاى به دست
آورده و با بدنى ضعيف و فرسوده و چهرهاى زرد و پژمرده، بيمارستان را ترك كرد.
پزشكها توصيه كرده بودند كه براى تجديد قواى از دست رفته، نيازمند به يك استراحت
طولانى در يك نقطه خوش آب و هوا و خالى از همهمه و غوغاست.
از حسن تصادف اين موضوع به وسيله دعوتى كه از طرف عموى وى به عمل آمد به زودى
جامه عمل به خود پوشيد، عموى وى كه علاقه مفرطى نسبت به او داشت او را به منزل
زيباى ييلاقى خود، كه در دامنههاى دماوند قرار داشت دعوت كرده و كليه وسايل راحتى
او را فراهم ساخت.
روزها وقتى آفتاب پردههاى طلايى خود را از لابهلاى شاخههاى درختان آويزان
مىساخت محمود با خيالى راحت و خاطرى آسوده در وسط خيابانهاى مارپيچ باغ آهسته
آهسته قدم مىزد و از تماشاى آن مناظر زيبا و نشاطانگيز كه بدست نقاش زبردست بهار
طرح ريزى و رنگآميزى شده بود، لذت مىبرد.
سالها بود انتظار يك چنين محيط آرام و فراغت خاطرى را مىكشيد تا در آغوش آن
به مطالعه «كتاب بزرگ هستى» بپردازد، و داستانهاى شيرين و دلپذير آن را يكى پس از ديگرى بخواند و حقايق
روشن و نورانى عالم خلقت را از نزديك مشاهده كند.
گويى كليه قواى خود را در يك نقطه متمركز ساخته و در پيرامون يگانه مبدأ حيات
و هستى انديشه مىكرد و آثار قدرت و دانش او را در ميان برگهاى زيبا و غنچههاى
پيچيده گلها جستجو مىنمود.
گويى در اعماق جويبارها، و در ميان تودههاى انبوه برگ انجمنهاى بزرگى برپاست
كه دراطراف پيچيدهترين مسائل زندگى دقيقترين رموز حيات، و بالاخره فلسفه هستى و
رازهاى آفرينش گفتگو مىكنند و با زبانى مخصوص و الفاظى ابهامآميز با يك عالم
صميميت و خلوص تبادل نظر مىنمايند!
گاهى مىخواست كليه نيروهاى خود را در «چشم» كرده و به كمك آن، ريزترين خطوطى
كه بر لوح طبيعت نگاشته شده بخواند و زمانى چشم را بسته سرا پا «گوش» مىشد و به
زمزمههاى دلنواز موجودات عالم هستى گوش مىداد، در پايان يك پارچه در عالم
«تفكّر» فرو مىرفت و آنچه از شگفتىهاى جهان هستى را ديده بود مورد بررسى و دقت
قرار مىداد، سپس لبخندهاى تمسخرآميزى بر لبهاى او نقش مىبست و با خود مىگفت
راستى گفتههاى خام پيروان مكتب ماترياليسم به گفتارهاى يك نفر مريض عصبى شبيهتر
است تا به سخنان يك فيلسوف متفكّر! ...
يك روز عموى محمود براى ملاقات وى به ييلاق آمده بود از دور مشاهده كرد كه
محمود زير لب با خود زمزمهاى دارد، پيش خود گفت: نكند در اثر حوادث بيمارستان
پريشانى حواس و اختلال فكر به او دست
اسم الکتاب : فيلسوف نماها المؤلف : مكارم شيرازى، ناصر الجزء : 1 صفحة : 93