در خلد بر حجاب دو كَوْن آستين فشان
و اندر جهان مصيبت ما بر ملا ببين
نى نى در او چو ابر خروشان به كربلا
طغيان سيل فتنه و موج بلا ببين
تن هاى تشنگان همه در خاك و خون نگر
سرهاى سروران همه بر نيزهها ببين
آن سر كه بود بر سر دوش نبى مدام
بر نيزهاش به دوش مخالف جدا ببين
آن تن كه بود پرورشش در كنار تو
غلطان بخاك معركه كربلا ببين
يا بَضْعَةَ الرَّسول ز ابن زياد داد
كو خاك اهل بيتِ رسالت به باد داد
بند يازدهم
خاموش محتشم كه دل سنگ آب شد
پيمانه صبر و خانه طاقت خراب شد
خاموش محتشم كه ازين حرف سوزناك
مرغ هوا و ماهى دريا كباب شد
خاموش محتشم كه ازين شعر خونچكان
در ديده اشك مستمعان خون ناب شد
خاموش محتشم كه از اين نظم گريه خيز
روى زمين به اشك جگرگون كباب شد
خاموش محتشم كه فلك بس كه خون گريست
دريا هزار مرتبه گلگون حباب شد