؛ افتخار شهادت مسلم براى خاندان شما كافى است، اينك من به شما اجازه مىدهم
كه برويد (و از اين وادى پر خطر خود را نجات دهيد)».
آنها عرض كردند: «مردم چه مىگويند؟! مىگويند ما بزرگِ خاندان و سالار و
افتخار خود و عموزادگان خود را كه بهترين مردم بودند در چنگال دشمن رها كرديم، بى
آنكه با آنها به طرف دشمن تيرى رها كنيم و يا با نيزههاى خويش زخمى بر دشمن وارد
سازيم و يا شمشيرى عليه آنان به كار ببريم!!».
نه به خدا سوگند! چنين نمىكنيم، بلكه جان خود و اموال و اهل خود را فداى تو
سازيم و در كنار تو جهاد مىنماييم و راه پر افتخار شهادت را كه تو پيشتاز آن هستى
مىپيماييم. زندگى پس از تو ننگمان باد!
سپس مسلم بن عوسجه به پا خاست و گفت: «آيا تو را در اين شرايط در حلقه محاصره
دشمن رها كنيم و برويم؟ در پيشگاه خدا براى تنها گذاردن تو چه عذرى داريم؟ به خدا
سوگند از تو جدا نخواهم شد تا نيزه خود را در سينه آنها فرو برم و تا قبضه اين
شمشير در دست من است بر آنان حمله مىكنم و اگر سلاحى نداشته باشم كه با آن پيكار
كنم با سنگ بر آنان حمله كنم، تا آنجا كه همراه تو جان بسپارم».
پس از او شجاع ديگرى به نام «سعيد بن عبداللَّه حنفى» بپاخاست و ضمن بيان
وفادارى خود گفت:
«نه به خدا سوگند هرگز تو را، رها
نخواهيم ساخت تا خداوند را گواه بگيريم كه حرمت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله
را در غياب او در حقّ تو رعايت كرديم. به خدا سوگند اگر بدانم كه در راه تو كشته
مىشوم و دگر بار زنده شده و در آتش سوزانده مىشوم و خاكسترم را به باد مىدهند و
هفتاد بار، با من چنين كنند، باز هم هرگز از تو جدا
اسم الکتاب : عاشورا ريشهها، انگيزهها، رويدادها، پيامدها المؤلف : مكارم شيرازى، ناصر الجزء : 1 صفحة : 397