؛ سلام بر تو اى رسول خدا! من حسين پسر فاطمهام؛ منم فرزند دلبند تو و فرزند
دختر تو و من سبط تو هستم كه مرا ميان امّت به يادگار گذاشتى.
اى پيامبر خدا! گواه باش كه آنان دست از يارى من برداشتند و مقام مرا پاس
نداشتند؛ اين شِكوه من است نزد تو، تا آنگاه كه تو را ملاقات كنم».
سپس امام برخاست و به نماز ايستاد و پيوسته در ركوع و سجود بود. [2]
***
امام عليه السلام تصميم نهايى خود را
در برابر خواستههاى يزيد گرفت و به خاطر نجات اسلام و مسلمين در راه پرخطرى كه در
پيش داشت آگاهانه گام نهاد، و پيمانى را كه با خدا بسته بود- كه هرگز با ظالمان و
ستمگران همكارى نكند بلكه مبارزه با آنان را وظيفه اصلى خود بداند- فراروى خود
قرار داد، و آماده حركت از مدينه شد.
22- خدايا! من نيكىها را دوست دارم
چون شب دوم شد امام عليه السلام بار ديگر كنار قبر پيامبر صلى الله عليه و آله
آمد و دو ركعت نماز گزارد و پس از آن عرضه داشت: