اسم الکتاب : دائرة المعارف فقه مقارن المؤلف : مكارم شيرازى، ناصر الجزء : 1 صفحة : 198
باطل دانستهاند. [1] 2 ع ص، 24 ابن حزم در اين باره كتابى به نام «ابطال القياس» نگاشته است.
به حنبلىها نيز بطلان قياس نسبت داده شده است، و كلام احمد بن حنبل نيز اشاره
به اين معنا دارد. چرا كه او مىگويد: «يجتنب
المتكلّم فى الفقه هذين الاصلين: المجمل و القياس؛ فقيه از مجمل و قياس اجتناب مىكند». ولى كلام او توجيه شده كه مرادش بطلان
قياس در مقابل نصّ است. [2] امروزه وهابيّت كه خود را حنبلى مسلك مىدانند، به قياس در دين اعتماد
مىكنند و آن را حجّت مىدانند.
نقد ادلّه حجيّت قسم چهارم از قياس:
فرض بر اين است كه اين قسم از قياس، قطع به حكم شرعى نمىآورد بلكه فقط گمان و
احتمال حكم را به همراه دارد، زيرا تشابه دو موضوع در يك جهت يا چند جهت، دليل
قطعى بر اشتراك آن دو در حكم نيست و عقل نيز در مواردى كه خود، بر اساس قواعد حسن
و قبح، حكم قطعى مستقلّى نداشته باشد راهى براى كشف قطعى ملاك احكام شرعى ندارد، بلكه
تنها خود شارع است كه به ملاكات و فلسفه احكامش احاطه دارد.
بر همين اساس، براى حجيّت اين قسم از قياس بايد دليل اقامه شود و ادلّهاى كه
از قرآن و غير آن آورده شده به شرح زير است: 1. « «فَاعْتَبِرُوا يا أُولِي الْأَبْصارِ»؛ اى صاحبان چشم و خرد، عبرت بگيريد». [3] توضيح استدلال اين كه «اعتبار» به معناى «عبور» و از چيزى به چيز ديگر يا به
تعبير صحيحتر عبور از شبيه به شبيه آن است و قياس نوعى عبور از حكم «اصل» به حكم
«فرع» است كه اين آيه ما را به آن ترغيب كرده است.
ضعف استدلال به اين آيه روشن است؛ زيرا اعتبار به معناى عبرت گرفتن و پند
آموختن از حوادث و وقايع مشابه است خصوصاً با توجّه به اين كه اين آيه درباره
سرنوشت كفّار از اهل كتاب وارد شده كه خداوند در دلهاى آنان رعب و وحشت افكنده
بود به گونهاى كه با دست خويش و كمك مؤمنان خانههاى خود را خراب مىكردند. قرآن
مىگويد از اين حادثه عبرت و پند بگيريد و اين مطلب هيچ گونه ربطى به قياس در
احكام فرعى دين ندارد. [4]
«ابن حزم» در «ابطال القياس» مىگويد: چگونه ممكن است خداوند در اين آيه
ما را به «قياس در دين» به صورت مبهم امر كند ولى هيچ گونه توضيحى براى اين كه كجا
بايد قياس كنيم؟ چه چيزى را بر چه چيزى بايد قياس نماييم؟ شروط و حدود آن چيست را،
بيان ننموده باشد. [5]
2. «... قالَ مَنْ يُحْيِ الْعِظامَ وَ هِيَ
رَمِيمٌ* قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِي أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ»[6] منكران معاد از
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله سؤال كردند كه چه كسى اين استخوانهاى پوسيده