پدر ومادر
عمار مقاومت كردند و سرانجام كشته شدند، اما عمار آنچه را دشمن خواسته بود بر زبان
جارى كرد و دست از سر او برداشتند، ولى ناگاه به خود آمد كهاى واى بر من! نكند
اين اظهار بيزارى لفظى مرا از صفوف مسلمانان خارج ساخته باشد؛ مضطرب شد و چشمهايش
مثل ابر بهار اشك فرو ريخت و گريهكنان به سوى پيامبر صلى الله عليه و آله شتافت.
در چنين موقع
آيه فوق نازل شد و گفت: «هيچ كس حق ندارد بعد از ايمان آوردن به سوى كفر بازگردد
(و چنين كسانى سرنوشت دردناكى دارند) مگر آنها كه تحت فشار قرار گيرند و با زبان،
سخنى برخلاف ايمان گويند اما قلبشان با ايمان راسخ، محكم باشد ...»
پيامبر صلى
الله عليه و آله در اينجا سخنى فرمود كه مفادش اين بود: «اما پدر و مادرت عجله
كردند و بسوى بهشت شتافتند ولى تو هم كارى كردى كه در اسلام مجاز بود؛ اگر باز با
چنين صحنهاى روبهرو شدى، هر چه مىخواهند بگو و جانت را حفظ كن (كه به آن نياز
داريم) و اين جريانات لطمهاى به ايمان تو وارد نخواهد ساخت».
آنها كه با
تاريخ زندگى «عمار ياسر» آشنا هستند و چهره او را در اواخر عمر مخصوصاً به هنگام
جنگ صفين، كه در صف ياران اميرمؤمنان عليه السلام با لشگر بيدادگر شام پيكار
مىكرد- به خاطر دارند مىدانند كه او يك انقلابى «آبديده» و «پرتوان» و «پويا» بود،
از همان مردانى كه همچون «ابوذر» در روزهاى سخت سرنوشت اجتماع خويش را در دست
دارند و با جنبشهاى آگاهانه خويش پردهها را از چهرههاى دشمنان كنار مىزنند.
اما همين
عمار ياسر انقلابى به هنگامى كه جوان بود و اسلام هم جوان، از روش تقيّه استفاده
كرد و نيروى خود را براى ميدانهاى جنگ، و براى مبارزات ميان حق و باطل كه پس از
پيامبر صلى الله عليه و آله مخصوصاً در دوران بنىاميّه روى داد، ذخيره كرد؛ و به
همين دليل پيامبر صلى الله عليه و آله نيز بر كار او صحه گذارد».
اما چگونه-
با اين حال- عمل پدر و مادر عمار كه هر دو پرده تقيّه را دريدند و تسليم مرگ شدند
يك عمل صحيح و سعادتبخش بود؟ در بحث اقسام تقيّه، به خواست خدا از آن سخن خواهيم
گفت.