اسم الکتاب : پيام امام امير المومنين(ع) المؤلف : مكارم شيرازى، ناصر الجزء : 1 صفحة : 102
گاه به جاى وحدت و اتّحاد، تعبير به حلول مىكنند و مىگويند او ذاتى است كه
در همه اشيا حلول كرده و هر زمان به لباسى در مىآيد و بىخبران، دوگانگى احساس
مىكنند در حالى كه همه يك چيز بيش نيست.
مسلمان گر
بدانستى كه بت چيست
يقين كردى كه حق
در بتپرستى است!
[1] كوتاه سخن اين كه آنها عالم هستى را همچون يك دريا مىدانند و موجودات را
قطرههاى آن دريا:
هر كس كه نديده قطره با بحر يكى
حيران شدهام كه چون مسلمان باشد؟!
و به تعبير ديگر هر گونه دوگانگى در اين عالم چيزى جز خيال و پندار نيست:
وصال اين جايگه رفع خيال است
خيال از پيش برخيزد وصال است!
بلكه به عقيده برخى تا كسى اعتقاد به وحدت وجود و موجود نداشته باشد، صوفى
حقيقى نخواهد بود. چرا كه پايه و مايه تصوّف همين وحدت وجود است! البته بعضى از
كلمات آنان قابل توجيه و حمل كردن بر بعضى از معانى صحيح است. مانند اين كه وجود
حقيقى قائم بالذّات در عالم، يكى بيش نيست و بقيّه هر چه هست وابسته به اوست (همان
گونه كه در تشبيه به معانى اسميّه و حرفيّه در بالا گفتيم) يا اين كه غير از ذات
پاك خداوند- كه وجودى است بىنهايت از هر جهت- بقيّه موجودات به اندازهاى خرد و
كوچك و بىمقدارند كه به حساب نمىآيند نه اين كه واقعا وجودى نداشته باشند.
[1] بسيارى از متصوّفه همين عقيده را
دنبال مىكنند و جملههايى كه از سران آنها نقل شده گواه آن است كه بعضى «انّى
انّا اللّه، من خدا هستم!» مىگفتند و بعضى نغمه بسيار زننده «سبحانى ما أعظم
شأنى، منزّهم من! چقدر مقام من بزرگ و والاست!» سر دادهاند! و بعضى در اشعار خود
با صراحت گفتهاند: بتپرستى عين خداپرستى است!
مسلمان گر بدانستى كه بت چيست
يقين كردى كه حق در بتپرستى است!
همان گونه كه در اشعار زننده مولوى آمده كه از خداوند به عنوان بت عيّار (يك
وجود مرموز) ياد مىكند كه يك روز به لباس آدم در آمد! و روزى به شكل نوح و روز
ديگر در كسوت موسى و عيسى! و سرانجام در شكل محمّد (ص) و روزى هم در لباس على و
شمشير ذو الفقارش ظاهر شد! و بالاخره روز ديگرى در قالب منصور شد و بر سر دار رفت!
(نقل با تلخيص از «عارف و صوفى چه مىگويند» صفحه 117).
اسم الکتاب : پيام امام امير المومنين(ع) المؤلف : مكارم شيرازى، ناصر الجزء : 1 صفحة : 102