اسم الکتاب : اخلاق در قرآن المؤلف : مكارم شيرازى، ناصر الجزء : 1 صفحة : 25
اين اخلاق
خوبى است كه فلان كس دارد؛ در واقع اين دو، علّت و معلول يكديگرند كه نام يكى بر
ديگرى اطلاق مىشود.
بعضى از
غربيها نيز علم اخلاق را چنان تعريف كردهاند كه از نظر نتيجه با تعريفهايى كه ما
مىكنيم يكسان است، از جمله در كتاب «فلسفه اخلاق» از يكى از فلاسفه غرب به نام
«ژكس» مىخوانيم كه مىگويد: «علم اخلاق عبارت است از تحقيق در رفتار آدمى
به آن گونه كه بايد باشد.» [1]
در حالى كه
بعضى ديگر كه بينشهاى متفاوتى دارند (مانند فولكيه) در تعريف علم اخلاق مىگويد:
«مجموع قوانين رفتار كه انسان به واسطه مراعات آن مىتواند به هدفش برسد، علم
اخلاق است.» [2]
اين سخن
كسانى است كه براى ارزشهاى والاى انسانى اهمّيّت خاصّى قائل نيستند بلكه از نظر
آنان رسيدن به هدف (هر چه باشد) مطرح است؛ و اخلاق از نظر آنها چيزى جز اسباب وصول
به هدف نيست!
***
2- رابطه اخلاق و فلسفه
فلسفه در يك
مفهوم كلّى به معنى آگاهى بر تمام جهان هستى است به مقدار توان انسانى؛ و به همين
دليل، تمام علوم مىتواند در اين مفهوم كلّى و جامع داخل باشد؛ و روى همين جهت، در
اعصار گذشته كه علوم محدود و معدود بود، علم فلسفه از همه آنها بحث مىكرد، و
فيلسوف كسى بود كه در رشتههاى مختلف علمى آگاهى داشت.
در آن روزها
فلسفه را به دو شاخه تقسيم مىكردند:
الف- امورى
كه از قدرت و اختيار انسان بيرون است كه شامل تمام جهان هستى بجز افعال انسان،
مىشود.
ب- امورى كه
در اختيار انسان و تحت قدرت او قرار دارد؛ يعنى، افعال انسان.