اسم الکتاب : حكمت نامه جوان المؤلف : محمدی ریشهری، محمد الجزء : 1 صفحة : 400
خواند. سپس، جوانى را در مسجد ديد كه از شدّت بىخوابى سر
مىجنبانَد. رنگش زرد بود، جسمش لاغر شده و چشمانش در كاسه سر، فرو رفته بود.
پيامبر صلى الله عليه و آله به وى فرمود: «جوان! چگونه صبح كردى؟».
گفت:
اى پيامبر! با يقين صبح كردم.
پيامبر
صلى الله عليه و آله از سخنش شگفتزده شد و فرمود: «هر يقينى حقيقتى دارد. حقيقتِ
يقين تو چيست؟».
گفت:
اى پيامبر! يقين من همان است كه مرا اندوهگين ساخته و شبها بيدار نگاهم داشته و
روزها تشنهام كرده است. خودم را از دنيا و آنچه در آن است، رها ساختم، گويا بر
عرش پروردگارم مىنگرم كه براى رستاخيز، بر پا شده و مردم، براى حسابرسى از قبرها
سر برآوردهاند و من در ميان آنانم.
پيامبر
خدا به يارانش فرمود: «اين، بندهاى است كه خداوند، دلش را به نور ايمان، روشن
ساخته است».
سپس
فرمود: «آنچه دارى، نگه دار!».
جوان
گفت: اى پيامبر! برايم دعا كن همراه تو به شهادت نايل آيم.
پيامبر
صلى الله عليه و آله برايش دعا كرد. چيزى نگذشت كه در يكى از جنگهاى پيامبر صلى
الله عليه و آله، شركت جُست و پس از به شهادت رسيدن نُه نفر، به شهادت رسيد و او
دهمين نفر بود.[1]
3/ 21
صَعصَعة بن صُوحان
صَعْصَعة
بن صوحان بن حُجر عبدى، در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله مسلمان شد؛ امّا به
زيارتش نايل نيامد. او از بزرگان ياران امام على عليه السلام و از كسانى بود كه او
را چنان كه بايد، شناختند.
صعصعه،
سخنورى چيرهدست و پُرآوازه بود. اديب نامآور عرب، جاحظ، او را در