responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : حكمت نامه امام حسين المؤلف : محمدی ری‌شهری، محمد    الجزء : 1  صفحة : 353

11/ 5 سخن امام با عمر بن سعد

283. مقتل الحسين عليه السلام، خوارزمى‌ به نقل از عبد اللّه بن حسن (در يادكرد حوادث عاشورا): سپس امام عليه السلام فرمود: «عمر بن سعد كجاست؟ او را برايم فرا بخوانيد».

عمر را فرا خواندند؛ ولى دوست نداشت كه به ديدار امام عليه السلام بيايد. امام عليه السلام به عمر فرمود: «تو مرا مى‌كُشى و مى‌پندارى كه خوانده شده،[1] پسر خوانده شده ديگرى، استاندارىِ سرزمين‌هاى رى و گرگان را به تو خواهد داد؟! به خدا سوگند كه هرگز به كام خود، نخواهى رسيد و اين، حتمى و تمام شده است. هر چه مى‌خواهى، بكن كه تو پس از من، نه در دنيا شادمان خواهى بود، نه در آخرت. گويى مى‌بينم كه سرت را بر نِى در كوفه نصب كرده‌اند و كودكان، آن را هدف سنگ‌پرانى خود نموده‌اند».

عمر بن سعد، از سخن امام عليه السلام خشمناك شد و از ايشان روى گردانْد و يارانش را ندا داد كه: منتظر چه هستيد؟ همگى حمله كنيد كه يك لقمه است!

284. الملهوف‌ در يادكرد حوادث عاشورا: عمر بن سعد، پيش آمد و به سوى سپاه امام حسين عليه السلام تير انداخت و گفت: نزد امير، گواهى مى‌دهيد كه من، نخستين تيرانداز بودم.

سپس، تيرهاى جماعت باريدن گرفت.

امام حسين عليه السلام به يارانش فرمود: «خدايتان رحمت كند! به سوى مرگ برخيزيد؛ به سوى مرگى كه از آن ناگزيريم كه اين تيرها، پيك‌هاى اين جماعت به سوى شمايند».

پس ساعتى جنگيدند.


[1] منظور عبيد اللّه بن زياد بن ابيه است كه طبق ماجرايى مشهور، معاويه، او را برادر خود دانست و زياد بن ابى سفيان خواند.

اسم الکتاب : حكمت نامه امام حسين المؤلف : محمدی ری‌شهری، محمد    الجزء : 1  صفحة : 353
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست