responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : حكمت نامه لقمان المؤلف : محمدی ری‌شهری، محمد    الجزء : 1  صفحة : 203

7/ 39 نشانه‌هاى ايمان كامل‌

327. عيون الأخبار، ابن قُتَيبه: لقمان حكيم گفت: «سه چيز در هر كس باشد، ايمانش كامل شده است: كسى كه هرگاه خشنود شد، خشنودى‌اش او را به باطل نكشانَد و هرگاه خشمگين شد، خشمش او را از حق بيرون نكند و هرگاه توانا شد، چيزى را كه مال او نيست، مصرف نكند».

7/ 40 رازدارى‌

328. محبوب القلوب: لقمان، پسرش را به سه چيزْ سفارش كرد و گفت: «پسرم! رازت را پيش همسرت فاش نكن و از نوكيسه قرض نگير و هرگز با داروغه، برادرى نكن».

وقتى كه لقمان در گذشت، پسرش خواست كه سفارش او را تجربه كند. لذا به بازار رفت و گوسفند پوستْ كنده‌اى را خريد و آن را در خورجين گذاشت. سپس نزد زنش آمد و گفت: من كسى را كشته‌ام و آن را در خانه دفن مى‌كنم. پس به هيچ كس نگو!

آنگاه، آن را نزد وى دفن كرد. سپس نزد نوكيسه‌اى رفت و از او قرض گرفت، و با داروغه‌اى رفاقت كرد.

چند روزى كه سپرى شد، با زنش بگومگو كرد و او را زد. زن، فرياد زد و به وى گفت: مردى را كشته‌اى، و حالا مى‌خواهى مرا بكشى؟!

سپس زن، پادشاه را از ماجرا آگاه ساخت و پسر لقمان به خانه همان داروغه فرار كرد. وقتى داروغه نزد پادشاه رفت و زن را نزد او ديد، پادشاه بدو گفت: او را كجا بيابم؟

داروغه گفت: من جاى او را مى‌دانم؛ چون او رفيق من است.

سپس رفت تا او را دستگير كند. [پسر لقمان‌] به او گفت: سبحان اللّه! تو رفيق منى، و من به تو پناه آورده‌ام!

پليس گفت: اين، خون است و فرمان پادشاه، سخت‌تر از اين است كه تو را از او پنهان كنم.

آنگاه، او را دستگير كرد و به سوى پادشاه كشاند. در همين زمان بود كه طلبكار [نو كيسه‌] به او رسيد و به او چسبيد و گفت: شايد تو كشته شوى يا به دار آويخته شوى. مال من چه مى‌شود؟

[پسر لقمان‌] به او گفت: صبر كن تا از دست آنها رها شوم.

گفت: نه، مهلت نمى‌دهم، تا اين كه اوّل بدهىِ مرا پرداخت كنى.

وقتى كه به حضور پادشاه رسيد، پادشاه بدو گفت: اى پسر لقمان! چنين كارى سزاوارِ تو نيست. پس چرا انسان محترمى را كشتى؟

گفت: خدا پادشاه را عزيز گردانَد! يكى را بفرست تا كشته را ببيند.

آنگاه، جستجو كردند و سر خورجين را گشودند، و گوسفند پوستْ كنده‌اى را بيرون آوردند. در اين حال، پادشاه خنديد و گفت: شرح حال چيست؟

[پسر لقمان‌] گفت: در حقيقت، پدرم مرا به سه چيز سفارش كرده بود. خواستم آنها را تجربه كنم، كه تجربه كردم. پس همان طورى كه او گفت، درست بود.

اسم الکتاب : حكمت نامه لقمان المؤلف : محمدی ری‌شهری، محمد    الجزء : 1  صفحة : 203
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست